چهارشنبه , ۱۹ بهمن ۱۴۰۱
پیش چشمم گیسوان را بسته و واکرده ایکرده ای وابسته ی خود هم مرا هم شانه را...
بیا شانه ها راتقسیم کنیم من تکیه به شانه تو وتو شانه به موی من نسرین حسینی...
من عشق می خواهم فقط، یک عشق معمولی دلتنگ باشم شانه ام باشی، همین کافی ست...
یک شانه برای گریه کردن ها چند؟ یک دوست برای این دل تنها چند؟سخت است تمام عکس ها یک نفرهیک ما دو نفر بجای این من ها چند؟...
خوشا شانه که چنگ در گیسوی تو دارد خوشا شانه که بر دوش گیسوی تو داردارس آرامی...
شانه ام از غمِ بی هم نفسی می لرزد هم نفس ! بر سرِ این شانه تو را گم کردم...
بیا که حالِ پریشان من چه پی در پیشبیه زلف تو در باد، "شانه" می خواهد...
غربت یعنیتمام وجودت بغض شود و برای دریا شدنش شانه ای نباشد جز شانه ی دیوار ...!!...
خورشید منی بیا و بر من تو بتاباندر بغلم بیا و آسوده بخوابسر را تو بذار بر سر شانه ی منبا نغمه ی خوش بخوان تو یک قصه ناب«بهزاد غدیری»...
.کاش می شد یه آگهی تجاری هم بود این شکلی:" دل گرفته تان را به بالاترین قیمت خریداریم..شانه می دهیم ؛سر بگذارید ،درد و دل کنیدو نترسید از بعد! "...
موهایم را روزگار شانه می زندمی خواهد... تارهای تیره اش را سپید کندو این لعنتی دست بردار نیستشانه را به دست کسی نمی دهدرعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)...
هست صد دیوار اما شانه چیز دیگری ستگریه دارم، شانه ات، دیوانه! چیز دیگری ستکلبه دنجی برایم نیست، من هم می رومحتم دارم گوشه ی میخانه چیز دیگری ستکم تبارز می دهد بار غمم را خانه امای غزل! غافل مشو زولانه چیز دیگری ستشعر یعنی: خط و خال و هیچ دیگر غیر ازینشعر یعنی: دلبر مستانه چیز دیگری ستگفتمش جانانه ام، گفتا بگو عشقم، ولیجان من! جانان من! جانانه چیز دیگری ستگفتمش مجنون شدم، لیلای من! با خنده گفتعشق یعنی حرف مفت، افسان...
در وصف آن زلف پیچیده چه بگویم؟جز که این پریشانی بر شانه مبارک!!ارس آرامی...
پیله کردم به تو هربار که پروانه شومآن قدر چرخ زنم چرخ که پروانه شومآرزویم همه این است که یک لحظه فقطبر سرم سایه شوی بر سر تو شانه شومعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
در وصف این زلف پیچیده چه بگویم؟جز که موی پریشان بر شانه مبارک!!ارس آرامی...
دستیش انار و دست دیگر شانه ستبر روی لبانش غزلی مستانه ستحالا که میاید از سفر یلدا، حیفپاییز به فکر رفتن از این خانه ست...
شانهکلمه ی به شدت عاشقانه ای ست!که فرقی نداردمال تو باشد_که بکشم به موهایتیا مال من_که سرت را بگذاری رویش!...
شانهکلمه ی ِ به شدت عاشقانه ای ست !که فرقی نداردمالِ تو باشد، که بِکِشم به موهایتیا مالِ من، که سَرَت را بگذاری رویش...
قرار بود شانه باشددست به قیچی داد...
بر شانه بیفشان و مزن شانه به مویتبگذار حسادت بکند شانه شانه...
زلف آن است که بی شانه دل از جا ببرد...
شاید این غصه مرابعد تو دیوانه کندکه قرار است کسی موی تو را شانه کند......
نقطه یامنِ جهان شیبِ کمِ شانه ی توست .......
جانِ مادرموهایت را شانه میزنم و میبافم دستانم بوی گل میگیرندبه صورتت دست میکشم و دنیایم زیبا میشودغم ها به خواب میروند و تو بهانه شادی ام میشوی...
بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟...
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ استگاه میماند و نا گاه به هم میریزد...
حق من بود سر زلف تو را شانه کنم...
بیا که هر دو به نوعىبه شانه محتاجیمدوباره موى تو وحال منپریشان است......