پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
این روزها منم و منم و من، و خدا؛ و شادم به وسعت دنیا؛ شکر، شکر، شکر......
از درد گرسنگی بهم پیچیدیمازهم گله کردیم و کمی خندیدمدر موقع افطار خدا می دانست،ما شُکر کنار ظرف خالی چیدم......
آخرش گفتی که از اول دلت با من نبودباز هم شکرش به جا باشد ، صداقت داشتی...
هر که از عشق تو پرسید ،به او گفتم شکر... پیش مردم،گله از یار؟! همینم مانده ست......
کار مرا چو او کند کار دگر چرا کنمچون که چشیدم از لبش یاد شکر چرا کنم...
به تلخکامی دریا شکر چه خواهد کرد...
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم دردشانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!...
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر داردبه زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارددر این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکارانبه دکان کسی بنشین که در دکان شکر داردبه هر دیگی که میجوشد میاور کاسه و منشینکه هر دیگی که میجوشد درون چیزی دگر داردنه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر داردنه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد...
دو چشمت از عسل لبریز و لبهایت شکر داردبیا، هرچند میگویند: شیرینی ضرر دارد...
…خدایا……هزار هزار مرتبہ شڪر…برایِ عزیزانی ڪہ دارم…برایِ جایی ڪہ هستم…و برایِ همۂ الطافت شڪر………فقط ڪمی حالِ خوب وڪمی صبر………تا قدرِ داشتہ هایم را بدانم ویادِ نداشتہ هایم هم نباشم...
یزدان به تو عمری دگر و روز دگر دادیک صبح دگر، ظهر دگر، شام دگر دادپس سجده و صد شکر که پیمانه نشد پراین روز مبارک که خدا لطف دگر داد......
چه نسبت با شکر داری که سر تا پای شیرینیچه خویشی با قمر داری که پا تا فرق زیبایی...
خدا رو شکرکه تو را دارم بهترینمخدا تورو برام حفظکنه...
کافر باشد که با لب چون شکرتامکان گنه یابد و پرهیز کند......
شکربر میوهمی پاشد لبانش...
در انسان صاحب نبوغ اگر دست کم دو چیز دیگر وجود نداشته باشد، وجودش تابآوردنی نیست: شکرگزاری و پاکی...
هیچ چیز محترم تر از یک قلب شاکر و سپاسگزار نیست....