این روزها منم و منم و من، و خدا؛ و شادم به وسعت دنیا؛ شکر، شکر، شکر...
از درد گرسنگی بهم پیچیدیم ازهم گله کردیم و کمی خندیدم در موقع افطار خدا می دانست، ما شُکر کنار ظرف خالی چیدم...
آخرش گفتی که از اول دلت با من نبود باز هم شکرش به جا باشد ، صداقت داشتی
هر که از عشق تو پرسید ،به او گفتم شکر... پیش مردم،گله از یار؟! همینم مانده ست...
کار مرا چو او کند کار دگر چرا کنم چون که چشیدم از لبش یاد شکر چرا کنم
داشتنت را شُکر دلبر جان
به تلخکامی دریا شکر چه خواهد کرد
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم درد شانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد به هر دیگی که میجوشد میاور کاسه و منشین که هر دیگی...
دو چشمت از عسل لبریز و لبهایت شکر دارد بیا، هرچند میگویند: شیرینی ضرر دارد
…خدایا ……هزار هزار مرتبہ شڪر …برایِ عزیزانی ڪہ دارم …برایِ جایی ڪہ هستم …و برایِ همۂ الطافت شڪر… ……فقط ڪمی حالِ خوب و ڪمی صبر…… …تا قدرِ داشتہ هایم را بدانم و یادِ نداشتہ هایم هم نباشم
یزدان به تو عمری دگر و روز دگر داد یک صبح دگر، ظهر دگر، شام دگر داد پس سجده و صد شکر که پیمانه نشد پر این روز مبارک که خدا لطف دگر داد...
چه نسبت با شکر داری که سر تا پای شیرینی چه خویشی با قمر داری که پا تا فرق زیبایی
خدا رو شکر که تو را دارم بهترینم خدا تورو برام حفظ کنه
کافر باشد که با لب چون شکرت امکان گنه یابد و پرهیز کند...
شکر بر میوه می پاشد لبانش
در انسان صاحب نبوغ اگر دست کم دو چیز دیگر وجود نداشته باشد، وجودش تابآوردنی نیست: شکرگزاری و پاکی
هیچ چیز محترم تر از یک قلب شاکر و سپاسگزار نیست.