پنجشنبه , ۲۲ آذر ۱۴۰۳
با پدرم همراه شدم،مرا به زندگی رساند.با زندگی همراه شدم،مرا به عشق رساند.با عشق همراه شدم،مرا به زیبایی رساند.با زیبایی همراه شدم،مرا به شعر رساند.با شعر همراه شدم،اما شعر هم، چون من، سرگردان بود،سرگردان!نمی دانست، به کدام سمت برویم! شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
مرا ببخش ای باران باریده بر سرزمینم!میان غربت ام، ومرگ را پذیرا،نتوانستم همراهت ببارم! مرا ببخش ای نرگس زرد گیسوی سرزمینم!میان غربت ام و نتوانستم رجعت کنم و دگر باره به پایت سجده نمایم! مرا ببخش ای نامزد سیاه پوش من!میان غربت ام و نتوانستم، نزد تو بیایم و دگر بار ببوسمت!مرا ببخش!مرا ببخش ای چشمان اشک آلود کە بر پیکر وطن شهید شده ام، زار و گریانی... شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
میان قبر برادرم با برادر دیگرم مرزی ست،مابین آغوش خواهرم با نامزدش مرزی ست،لابه لای کلمات هر کتابم با کتاب دیگرم، مرزی ست،مرز مرز مرز مرز...در خاک سرزمین خودم هم آواره ام... شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
شاید با یک سلام خوشبختی شروع شود بدبختی نیز به همان شکل.... شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
تو که باشی،نامم کامرانست وتنها ۲۵ سال سن دارم... ولی بیتو،مغدیدم وگویی ۷۵ ساله !. شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
برایم سایه بودیکه خنکایت هنوز هم در این تابستان گرم بر جانم مانده است... شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
وطن آن، چیز بی بهاست کە پسرک فقیر، در راهش شهید می شود وپسر فاحشه ها در آنجا، در رفاه و آرامش اند... شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
عصایی خواهم خرید،خوب می دانم که رویای آزادیپیرم خواهم کرد...شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
جناب فرمانده!دیشب در خواب دیدم، دشمن مغلوب شد وشما مشغول رقصیدن و پایکوبی بودید و من در جیب جنازەای نامەای پیدا کردم کە در آن نوشته بود؛پدر عزیزم!مادرم، درخت سیب حیاط مان را آب پاشی نمی کند!می گوید؛بگذار لانه ی قمری ها خراب نشودشاید پروردگار در پاسخ و پاداش این کارپدرت را سالم پیش ما برگرداند...شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
ساعت به چه کارم می آید؟!وقتی همه ی دقایقم شبیه هم هستند!شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
در کنار تو،زیر بارش هیچ بارانی،در اوج بارش و رگبار هم، دلتنگ خورشید نخواهم شد.در کنار تو،در جهنمم باشم،حسرت بهشت را نخواهم خورد...شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
چون تو می روی، تمام دنیا، تنهایم می گذارد،و وقتی بر می گردی، تمام دنیا، کنارم می آید وقتی من می روم، دنیا، تمام تو را از من می گیرد،و وقتی که بر می گردم، دنیا همه ی تو را به من می دهد.شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
اگر آدمی از ته قلب ناراحت باشد،حتا اگر تاج پادشاهی اش ببخشی،شادش نخواهد کرد.شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
مردم به حرف های یک دیوانه می خندند،اما اگر همان حرف ها را یک فیلسوف بزند،برایش دست خواهند زد.شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
پسرها قبلن دنبال ماشین بازی بودند،دخترها هم عاشق عروسک بازی.اما الان پسران دنبال عروسک بازی اند و دخترها پی ماشین بازی.شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
دلم می سوزد برای خودم!احساس می کنم کسی مرا نمی فهمد،هیچکس قدر مرا نمی داند!.شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
من دلی به تو دادم،که فقط،مادرم در آن جای داشت.شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
مرا دیوانه می خوانند!اما وقتی که بمیرم،در مراسم ختمم خواهند گفت:- ملت کُرد،شخصیت بزرگی را از دست داد.شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
جهان، آن نیست که من در آن زندگی می کنم،بلکه آن چیزی ست که من درستش می کنم.شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
در کردستان کارها را تقسیم کرده اند مردم رنج می کشند و مسئولان هم بر رنج مردم سوارند.شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
غروبی سرد بود که پرسید:- سرما را دوست داری؟گفتم: نه! بی تو بودن را دوست دارم.شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
بیا با هم رهسپار شویم!ای همراه من،ای شعر!بیا برای همیشه این سرزمین را ترک کنیم.جهانی دیگر در آن سوی چشم انتظار قدم های دربدر ماست. شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
ساعت برای چه ام است؟!تا که همه ی دقایقم،شبیه هم باشند؟! شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
همراه تو،در زیر هیچ رگبار و بارانی،آرزوی آفتاب را نخواهم کرد...همراه تو،در جهنم هم،آه برای رفتن به بهشت نخواهم کشید. شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
استاد فرهاد پیربال (به کُردی: فەرهاد پیرباڵ) نویسنده، شاعر، مترجم، نقاش و فعال سیاسی کُرد، در سال ۱۹۶۱ میلادی، در شهر اربیل به دنیا آمد. او تحصیلاتش را در زمینه ادبیات کُردی، در دانشگاه صلاح الدین اربیل به پایان رساند و سپس راهی دانشگاه سوربن فرانسه شد و تحصیلاتش را در زمینه ادبیات کُردی ادامه داد؛ و در سال ۱۹۹۳ از این دانشگاه، درجه ی دکتری تاریخ و ادبیات معاصر کُردی و فارسی را اخذ کرد. وی پس از بازگشت به اقلیم کردستان، در سال ۱۹۹۴ میلادی، بنیا...