بیهوده می پنداشتیم زندگی.... تو در تلاطم باران وما در طوفانی از تشویش تو را رَج میزدیم ، فصل ها را چگونه انگاشتی و لحظه ها را چگونه به خوردمان دادی...، وَهم و گمان ما ، از نقاشی به تصویر کشیده رنگارنگ تو، در بوم نقاشی چیزی فراتر از انتظار...
محبوبم وقتی شما رفتید فصل ها هی ورق خوردند تاشما برگردی وگرنه بعد شما کارم با دنیا باید تمام میشد!!! مهدیه باریکانی