پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تمامتان را خرج کسی کنید که وقتی دریک خیابان با او قدم میزنید آن قدر سفت و محکم دستتان رابگیرد که کنارش احساس امنیت کنید...یک جوری کنارتان بایستد که همه دم گوش هم بگویند چقدر بهم می آیند.نسبت به یکدیگر اطمینان تام داشته باشید...انقدر که اگر کسی پیش هم بدتان را گفت، انقدر دلتان قرص و محکم باشد که لبخند ملیحی بزنید و رد شوید...ساده تر بگویم؛باکسی باشید و بمانید که وقتی خواستید در اعماق چشمانش غرق شوید،ردی از خاطرات کهنه و غمبار کسی دیگر ...
جنسش هرچه میخواهد باشدچوبطلاآهنقفس، قفس است.حالا هرچقدر زیباتر و مجلل تریا هرچقدر زشت تر و کوچک تر فرقی نمی کندقفس ، قفس است.زندانی ...جنسش اما فرق می کندزن که باشد می شکندمی رنجدگوشه ای تاریک می خزد و بی صدا گریه می کندشبها و روزها تارهای گیسوانش را به جای بافتن به هم گره می زندزنجنسِ درد کشیدنش حتی فرق می کند!صبورتر،رنجورتر،بیچاره تر،تنها تر.......
یقین دارم هرکسی در زندگی اش حداقل یک بار کاری را که دوستش ندارد به اجبار انجام داده استو میدانم هرکسی طعم گس اجبار را چشیده است،یکی مجبور می شود رشته ی درسی اش را برخلاف علاقه اش انتخاب کندیکی مجبور میشود در شغلی که دوستش ندارد مشغول به کار شودیکی مجبور میشود با کسی که دوستش ندارد ازدواج کند...به هر اجباری اگر تن داده اید به آخری ندهیدلامذهب نمیدانید چه دردیستگرفتن دست های سرد و بی روحنمیدانید چه دردیست هم آغوشی با یک غریبه...خن...
من عادت کردم صبحا تا لنگ ظهر و یه کم اونور ترش بخوابم!من عادت کردم شبا تا دم دمای صبح بیدار بمونم و هی موزیک گوش بدم و با گوشیم ور برم، آخر سرم اونقدری اینور واونور غلت بزنم که از خستگی خوابم ببره...من عادت کردم بعد حموم موهامو سشوار نکشم که سرما بخورم که حالم بد شه که تب کنم که هذیون بگم که بتونم گریه کنم تا دلم خالی شه، که کسی نخواد بم بخنده...من عادت کردم زیر بارون قدم بزنم و بخندم ولی از چشمام اشک بریزه که نبینه کسی چکیدن اشکامو روی صور...
هر کسی تو زندگیش یه نباشه نمیشه ای داره !مثلا یکی آهنگ تو زندگیشیکی لباس های رنگی رنگیشیکی کتاب های رمانِ آخرشباشیکی مسافرت و خوشگذرونیشیکی دوست ها و رفیق هاشبه گمونمتوهمون نباشه نمیشه ی منینباشی هیچ چی روبراه نیست و نمیشهاز احوالاتم بگیر تا روال زندگیم!...
اگر قصد رفتن دارید؛ به بدترین شکل ممکن دلش را بشکنید و بروید.شاید برنجد؛درد بکشد؛گریه کند؛اما دیگر دلتنگتان نمیشود.باور کنید دلتنگیاز هر درد بی درمانِ دیگری بدتر است!...
باختم!صادقانه می گویمشرمم رابه چشم هایشقلبم رابه حرف هایشو عمرم رابه وعده هایشاوکه ترکم کردناگهان خودم را هم باختممنِ مال باخته یِ دلباخته یِ خودباخته،شایدباورتان نشوددوستش دارم هنوز...