پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نگارم نگارمببین سینه ام شوره زارهتو دستم نگیریجویبارش آبی ندارهببار ای ابر تنهابخون ای مرغ مینانذار این غم دورینگارم رو از من بگیره_برشی از ترانه...
دلم تنهای تن ها شد دوبارهشبیه مرغ مینا شد دوبارهدر این دریایِ مواجِ زمانهاسیرِ موج غمها شد دوباره...
ای کاش که پروانه ی زیبا باشیم یا قاصدکی میان گلها باشیم سرشار ز عشق تا سحر در بُستان خنیاگر دل چو مرغ مینا باشیم بادصبا...
یه مرغ مینا خریدم طرف گفت این حرف میزنهآوردمش خونه بهش دونه و غذا دادم گفتم: حرف بزن نزد!گفتم: حرف بزن لامصبگفت: عنتر دارم غذا میخورم!کی با دهن پر حرف میزنه آخه!؟...