شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
ساعت هایی سردثانیه هایی بی عبورمنو تصویر یک لبخندو آخرین ضربانِ احساسکه زیر هجومِ واژه ها جان دادقول می دهم امشبآخرین سوگواری نبودنتدر شعر هایم باشدفردا که بیایددیگر هیچ ردی از خوددرشعر هایمنخواهی یافتفراموش می شویممکن می شود......
با عشق ممکن است...تمام محال ها......
اگه خدانخواهد هیچ برگی ازدرخت نمی افتداگر خدابخواهد غیرممکن را ممکن میکند........
من چنان غرق شدم در توکه پیدا شدنم ممکن نیست...!!...
جنبه ی مثبتِ شک این است که هر امری را ممکن فرض میکند....
نه اینکه بی تو ممکن نیست نه اینکه بی تو میمیرمبه قدری مسریه حالتکه دارم عشق میگیرمهمه دلشورم از اینه که عشق اندازه آههتو جوری عاشقی کن کهنفهمم عشق کوتاهه...
کاش تمام ناممکن هاممکن شود،مثلا به توفکر کنمو تو بیایی!و همه ی قهوه هایم؛با تو شیرین شود......