پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من تو رو قهوه ای دوست دارم.شبیه شیر کاکائو مثل چیزای قدیمی مثل کمد دیواری و در چوبی خونه مامان بزرگم دقیقا همون قشنگی گذشته و حال خوب! دوستدار تو: قهوه ای شیر کاکائونویسنده: مهرآفرین قاسمی:)...
من تو رو صورتی دوست دارم. دقیقا شبیه همون لاک جدیدم که از بهترین دوستم هدیه گرفتم... به قشنگی گلای توی باغچه همونقدر سرزنده به نظر من ادمای مهربون یه قلب صورتی دارن:) دوستدار تو: صورتیِ بهار!...
من تو رو قرمز دوست دارم . مثل همون سرسره ی توی پارک که باهاش خاطره دارم. مثل سس روی پیتزام مثل حس سرزندگی عاشقتم دلبر قرمز !دوستدار تو: قرمزِ جان!...
من تو رو سبز دوست دارم. مثل پوشه ای که چیزای مهم رو داخلش میگذارم بوی خوب سبزه های توی باغچه مادربزرگ برگ گل های زر ! یه حس خوب طبیعی و شاد ! دوستدار تو: سبز بانو...
من تو رو آبے دوست دارم تو آبے ترین حس دنیایی مثل همون اسمون بدون ابر مثل دریا مثل حس های قشنگ تو ذهنم که رنگ همه اونا ابیه! عاشقتم دلبر آبے !دوستدار تو: دخترآبےنویسنده: مهرآفرین قاسمی...
یه دیالوگی بود که می گفت :- وقتی به کسی تعهد داری توی همه چیز مسئولشی !تو اشکش مسئولشی ، تو غمش مسئولشی ؛حتی تو تنهاییش مسئولشی .اگه این تعهدتو یادت بره ،دنیا یادت میاره ، بدجور هم یادت میاره !خلاصه مراقب قلبی که تو دستاته باش .وگرنه دنیا به یکی شبیه خودت دچارت می کنه !...
زندانیه شماره ۲۴۵ - مریم؟ یادته اون دختره رو توی زندان؟ - کدومشون؟ ناگهان اشک در چشمانم جمع می شود...- زندانی شماره ۲۴۵ این رو گفتم و سکوت همه جا رو فرا گرفت. - چقدر اون دختر قشنگ می نوشت! انگار جرمش نوشتن بود.مریم با خنده ای آرام و کوتاه می گوید: - اما هیچ کس را به جرم نوشتن به زندان نمی اندازند. و باز سکوت. به ساعت نگاه کردم. عقربه ها می دویدند تا از یکدیگر برتر باشند! چشمانم به چشمان مریم گره می خورد. سالهاست مثل خواهر...
نامه ای به خودم اگر روزی خواستی درونت را کمی پاکسازی کنی و خاطرات پیش پا افتاده را دور بریزی اول سری به وجدانت بزن و سلام مرا به برسان! شاید خواست کمی از عقلت گله و شکایت کند. مگر غیر از این است؟ بگوید مدتهاست دارم داد می زنم اما امروز فهمیدم؛ گلویم پر از بغض و خون است...اما وقتی سلامم را رساندی، حتما از او بپرس چطور اجازه داد خفه اش کنی؟ بپرس چرا هرشب به راحتی توانستی کمی از خودت را بجای غذا برای آدم ها ببری و از آ ن ها در دهایشان را ...