شنبه , ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
میخواهمتحتی بیشتر از نفس کشیدن...
شک ندارم مادرم فهمیده من میخواهمت... سجده های آخرشاین روزها طولانی است!...
میخواهَمَت و میخواهَمَت ،تکرارِ در تکرارجان را به تو داده اَم ،اَز عشقِ تو سَرشار . . . ️️️️...
چه بی تابانه میخواهمت...
محبوبم من نه یک بار که بارها میخواهمت...میخواهمت برای خودم برای جهانی که با آنهمه بزرگی پیشِ چشمانِ تو پیش پاترین اتفاق است.میخواهمت تا از یادم نرود زیباترین معنای زندگی را،میخواهمت بی هراس تراز همیشه برای همیشه ی عمر.برای خلوت ترین کنجِ تنهایی،برای خانه ی کوچکم که با حضور تو هیچگاه از مِهر خالی نمیشود،برای عشقی که تنها با تو پابرجاست.محبوبِ من ،من نه یک بار که بارها میخواهمت با هر لبخند با هر نگاه با هر تپش من بازهم،باز...
میخواهمتبا تمام وجود از اعماق قلب و برای همیشگی هایممیخواهمتآرام جان...️️️...
میخواهمتخواستنی تر از هر وقت دیگرعاشقانه تر از هر کس دیگر...
میخواهمت...این خلاصه ی تمام حرفهایعاشقانه ی دنیاست...
