سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
کار از انکار گذشته استدرتماشا ی بزم هم آغوشیِ مانستاره ها شیطنت می کنندوخروس سحرهلهلهزلفت را حائل کنو نفس هایت را حبس تا بوسه هایمان رسوا نشودعلی مولایی...
عاشق شویدنه بخاطر لذت بوسه و هم آغوشی بخاطر تمرکز ذهن روی یک نفر، وفاداری لذت دارد......
و گاهی عشق! جای دیگری ست دست در دست دیگری ستو در حتی آغوش دیگر ..سیده فاطمه حسینی...
دو ادمیم و دو عالم پر از تضادو تفاوتببین که ساخته شد از گلایه هامون بت!نفس به حبس رسیده،میون سینه ی منبه شام تیره رسیده کلافِ کینه ی من ...نه عشق شکل خودش بوده نه هم آغوشیببین که مُرده وجودم ، در اوج مدهوشی !به هندسه ، که دُچارِ عدد به اعدادهمنی که صِفر شدم، پاسخم فقط "داده"من و تو جمع دو تا ضلع نامساوی نحستبادل دو غریبه ، ورودِ ناشیِ بحث...به ضرب و شتم میون دو بوسه از لب هاتضاد و ترس و توّهم، تشنّج شب ها...