پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو را من بسکه میخواهم همه انگشت به لب ماندندملائک در شب وصل من و تو خطبه میخواندنداعظم کلیابی بانوی کاشانی...
امشب هوای خانه مولا معطراستصدکهکشان ز یُمن قدومش منور استپرسیدم ازیکی سببش را به خنده گفتمیلاد با سعادت عباس حیدراست-اعظم کلیابی-بانوی کاشانی...
لبم را تا به مهرت باز کردمبه نامت عشق را آغاز کردمچو دستم را به دستانت سپردمز شوق روی تو پرواز کردم-اعظم کلیابی-بانوی کاشانی...
مآ از تبآࢪ بغضیم! آسودگے ࢪوآ نیست!...
آرزو می کردم که درجشن میلادت تک ستاره آسمان چشمانت باشمتا در آغوشت طولانی ترین شبم را تقدیمت کنمو درکلبه انتظارت بوسه هایم را میهمانت !تولدت مبارک عشق من...
فروردین ماهیزیباترین چشم انداز تندیسنگاه توستو قشنگترین لحظهلحظه ی روییدن توستسالروزتولدتراکه همزمان بارویش طبیعت استتبریک میگویم️ سخن قشنگ...