مستدام گشتم زخامی وین سر شوریده بین دود چون آتشفشان بر دیده آید از سرم فیروزه سمیعی
چاله ی آن گونه ات چون رونمایی میشود آتش آتشفشانها،خود به خود کم میشود
در گونه ات گدازه ی غم چال کرده اند آتش به پا کن ای رخت آتشفشان بخند
به ظاهر ساکتم در سینه ام آتشفشان دارم...