یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
میدانی؟دست هایت را که میگرفتمتمام لبخند های دنیا جان میگرفتندو تپش های قلبم کنار تو،ساز عاشقی مینواختندامان از چشمهایت...چنان تیر خوشبختی شلیک میکردند که صدای قهقهه ی قلبم به گوش مردم شهر میرسید...و من عاشقانه سناریوی تکراری غرق شدن را دنبال میکردم در آغوشت!...تصویر من کنار تو خاموش شد!اما من هنوز زمزمه میکنمبودنت را...دوستت دارم هایم را...و اشک هایم را گول میزنم؛ما تا ابد ادامه خواهیم یافت...
متن۱۸ .جرم من مست بودن بود!چه با الکل، چه با چشمهایت نازنینم!...
متن۴۲:میترسم...میترسم پیری کهنسال شده باشم،اما هنوز به امید آمدنت،در سردترین روز زمستانپنجره هارا باز بگذارم!تابیایی و آمدنت را جشن بگیرم!هنوز هم گلهای باغچه رابه امید تو آب میدهم تا از آن شاخه گلی نسیبت کنم!اصلا گلهای باغچه را آب میدهم تا اولینو قشنگترین گل سنگ قبرم باشی :)نازنینم؛در زندگانی ام که نقش نداشتی،اما اگر از تو پرسیدند دوستش داشتی بگو«بله»به بعدش هم فکر نکن،خودم گناهت را گردن میگیرم!راستی...از چشمهایت بگو؟!...
مرا سرمه کنبه چشمهایتبگذار ببینمت نگاهت کنمبوسه بارانبنوشمت....!باور کن من عشق راهمان اندازه که توییمیخواهم......
تا توفاصله ها دروغ اند.. ..کافی ست آغوشی بگشاییاز عشقتا منسیمایی از آینه ی چشمهایتبیرون بزنم...ای همه ی بسترگاهِ آرامش ام...!!!....️️️...
صبح های با تونفس در من جان می گیردو به غیرت چشمهایتعشق بر لبانم گل می دهد ... ️️️...
مرا سرمه کنبه چشمهایتبگذار ببینمت نگاهت کنمبوسه بارانبنوشمت....!باور کن من عشق راهمان اندازه که تویی میخواهم...️...
دارم به انگشت هایت فکر می کنم که بسته استبه چشمهایت که بسته استبه لب هایتدارم به این عکس فکر می کنمکه یکریز حرف می زند....
کاش !!اولین بوسه ی سال رااز لبان تو آغاز کنمآی ، چشمهایت - تفسیر ِ سبز ِ حَوِل حالِنا ....!!!!.......
تو اردیبهشتی ترین بانوی منی تو را باید هر روز مثل بهارنارنجهای خوش عطر از شاخه گل عشقعاشقانه چید بوئیدبوسیدو چنان عاشقت بود که با هر نگاه به ایوان چشمهایت عطر و بوی عشق ..از چشمهای بارانسرازیر شود.....
ناگهان آمدی به خلوتِ من، تا به خود آمدم دچار شدمعشق من بودی و نفهمیدم تا که رفتی و بی قرار شدممثل گلدان خشکِ کنج حیاط، در خودم دفن می شدم هر روزبوسه هایت شکوفه زارم کرد با نسیم تنت بهار شدمناگهان ریختی در آغوشم... سرم افتاد روی شانه ی توسیل موهات روی شانه ی من، من دلم ریخت...آبشار شدمعطر گلهای سرخ پیرهنت، گرم و آرام در تنم پیچیدخوشه خوشه پُر از تبِ انگور... دانه دانه پُر از انار شدمخنده هایت... دریچه ای به بهار،چشمهایت... ...
مرا کمی دوست داشته باشهمان اول صبحهمان وقتی که چشمهایت،از خواب دیشب بیدار میشودهَمان وقتی که خورشیدپهنای صورتت را نوازش میکند.،مرا دوست داشته باشمثل بو کردن یک گل سرخ.... ️️️...
گناه دوست داشتنت رابه گردن می گیرم و جهنم را به جان می خرمفقط یک بار دیگرچشمهایت را ببند و مرا ببوس......
اصلا مگر عشق سکوت میشناسد؟! فریاد استفریاد نگاهفریاد لبخندفریاد احساساصلا مگر عشق ترس میداند چیست؟عشق شجاعت استمگر میشود از رسوا شدنش ترسید؟اصلا مگر عشق میتواند رسوا نشود؟اگر عاشق باشی خوب میدانی که چه میگویممیخواهی سکوت کنی؟!تنها میتوانی مهر خاموشی را بر صدایت بکوبیاما چشمها چه؟صدای فریادشان از صدایی که ساکتش کرده ای بلندتر است...قلبت چه؟انگار می دود و عاشق شدنت را در گوش مردم شهر میخواند!اگر روزی فکر کردی میتوانی ...
جمع خوبان یعنی :لبهایت، موهایت و چشمهایت،در کنار عشق .......
صبح آمده تو کنار دستهای منعطر نفسهایت در دلم چشمهایت سبزینه حیاتو آفتابی کهدلم را به بودنت گرم می کند ️️️...
تا روسری تکاندی من دام یادم افتاداز دین چشمهایت اسلام یادم افتادگفتی که جای بوسه از جان خود گذر کن چه مطلب ظریفی! برجام یادم افتاد موگیر مانعم بود تا دزدکی ببینماز جوخه های مویت اعدام یادم افتاددیدم که در سرودن لبهات بینظیراستتا از تو شعر گفتمایهامیادم افتادسر می دهم برایت آواز سامیم رااز اخم ابروانت سرصام یادم افتادشاید خودم ندانم کی رفته ام از اینجااز عکس یک جوان ناکام یادم افتاد ......
جان دلم️اصلا نیازی نیستچیزی بگوییهمین که نگاه میکنیچشمهایتکار دلم را تمام می کنند ️️️...
سکوت کن چشمهایت گویاترین گفتگوی دنیاستگفتگو ترین صداقت دنیاستو عاشقانه ترین صدای عاشقانه هاستسکوت کن من هر آنچه را که باید بشنوم هر آنچه را که باید ببینم و ببوسم و لمس کنم در چشمهایت یافته امسکوت کن چشمهایت گویاترینگفتگوی عاشقانه هاست......
با شبی که در چشمهایت در گذر استمرا به خوابی دیگر گونه بیداری بخشچرا که من حقیقت هستی رادر حضور تو جسته امو در کنار تو صبحی استکه رنج شبان رااز یاد می بردبگذار صبحم را به نام تو بیاغازمتا پریشانی دوشینماز یاد برده شود....
فراموشم شدکه قرار بود فراموشت کنممن هرگز چشمهایت را نمیبخشم......
موسیقی چشمهایتزیباترین ترانه ای ست.....که من همراه با نُت دور سرت می گردم جانا️......
مرا میان عاشقانه هایت دعوت کن به خواب پلکهایت و بغل بگیر تمام دلواپسی هایم رامن هنوز در حصار چشمهایت که با بوسه هایتروز و شبم را گم کرده ام درگیرم....
بهشتمتٲویل می شوددر چشمهایت...
چشمهایت …چهارشنبه سوری آخر سالندتمام دوستت دارم هایم میان فشفشه ها گم می شودو تمام بوسه هایم دودچشمهایت آتشی به پا کرده استتا واژه واژه برایت خاکستر شوم روز چهارشنبه سوریت مبارک...
محبوب من!تمام چیزی که ذهنم را مشغول کردهاین است که حال توو حال چشمهایت خوب باشد......
چشمهایت که مالِ من باشددیگر چه فرق میکند چرخِ دنیا به کدام جهت بچرخدیا پاشنه یِ روزگار بر کدام واقعه فرود بیایدمن حقّ ام را از دنیایشتمام و کمال گرفته امتا به پایانِ جهان دوستت دارم مرسی که یهویی اومدی و زندگیمو قشنگترش کردی...
چشمهایت حرارت محض است ربّنا آتنا عذاب النّار ....
خواب چشمهایت رامیبینماشکم دربیداری میریزد...
برای تو...برای چشمهایت!برای من...برای دردهایم!برای ما...برای اینهمه تنهایی!ای کاش خدا کاری کند......
عشق،تعریف سادهای دارد؛چشمانت......
به تو که میرسم مکث میکنم …انگار در زیباییت چیزی را جا گذاشته اممثلا در صدایت آرامش ، در چشمهایت زندگی !️...