سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
متن ۳من خواستم نُه واژه ساده را کنار همبچینم...خواستم بگویم دوستت دارممن خواستمو خواستنی هایم برآوورده نشد...تو بخواه شاید خواسته شود...
متن۶مترسک دل به گنجشک سپرد...خواست او را نگاه کندگنجشک ترسید و هرگز برنگشتماه دید و سکوت کرد......
متن ،۹شاید امانت دار خوبی نباشدنمیدانم...سالهاست دلی را برده پس نمیدهدکسی او را دید خبرم کند!...
متن ۱۶:به او گفتیم ماه پیشانیصبح که شد رفته بود اما......
متن۱۸ .جرم من مست بودن بود!چه با الکل، چه با چشمهایت نازنینم!...
متن ۲۸بعد او ، یک من ، از او دلگیر استبعد او ، یک من ، از او ، دل... گیرِ اوست . .....
شب من ،ظهرها،به وقت دلتنگیست!...
متن ۳۶مگر درد داشتیم؟!چرا نگفتیم از دوست داشتن هایمان؟دوستت دارم انقدر سخت بود؟که هرشب تمرینش میکردیم؛اما فردایش لالمانی میگرفتیم!مگر چند فردایِ دیگر بود؟!که ما آن را سوزاندیم...؟...
نماز عشق برپاستو تو تنهایی،من هم بوسه هستم بر پیشانیت؛وقتی سجده میکنی!...
متن۳۹:در حسرت یک دوستت دارم از او،جوانی از ما برید!...
متن۴۲:میترسم...میترسم پیری کهنسال شده باشم،اما هنوز به امید آمدنت،در سردترین روز زمستانپنجره هارا باز بگذارم!تابیایی و آمدنت را جشن بگیرم!هنوز هم گلهای باغچه رابه امید تو آب میدهم تا از آن شاخه گلی نسیبت کنم!اصلا گلهای باغچه را آب میدهم تا اولینو قشنگترین گل سنگ قبرم باشی :)نازنینم؛در زندگانی ام که نقش نداشتی،اما اگر از تو پرسیدند دوستش داشتی بگو«بله»به بعدش هم فکر نکن،خودم گناهت را گردن میگیرم!راستی...از چشمهایت بگو؟!...
متن۴۴اگر میشد،نیمه شب میرفتم زنگ خانه شان را میزدم.خواب هم بودند هیچ اشکالی نداشت!چند مشت به در میکوبیدمو میگفتم:«تو غلط میکنی انقدر دلبر باشی»اصلا کی به تو همچین اجازه ای داده؟!اگر میشد دستم را گره میکردم در دستانش؛و اورا کشان کشان در یک کوچه تنگو تاریک میبردم،و بدون هیچ ترسو نگرانی بغلش میکردم :)از دلتنگی هایم میگفتم!بعد هم میزدم زیر گریه،عمیقانه نگاهش میکردمبرایش همان رقصی را که تمرین کرده بودم میرفتم!موهایم را باز میکردم...
متن۴۸:تو راز زیستنم،و من بی اعتماد ترین آدم!به همه میگویمت با ذوق و کمی لبخند...
متن۵۱:از مردن نمیترسم،از زندگی چرا.دیگه کسیو نمیشناسم که خالصانه پاک باشه،خالصانه دلش با منو تو باشه!اگه تو میشناسی بگو...دلم آزادی بیان میخواد؛آزادینه که سرزمینو مرزو بوممو دوست نداشته باشم،نه؛اصلا اینجوری نیستمن میگم بیایم حقوق بشریو تو چند خط واضح برای همه بیان کنیم.من میگم بیام آدم هارو بر حسب عشقو معرفت بچینیمو طبقه بندی کنیم نه پولو ثروت!ما از گل بودیمو هستیم،خلقت عظیم بودخدا هم در وجود من ،هم در وجود تو، دانه عشقو محبت نش...
چرا به او نگفتم؛!آنگاه که دلبر جان شد!آنشب که عشق و ایمان را یکجاه با هم دیدمچرا به او نگفتم¿!آنشب که تا صبح ،سپیدی آرزو کردم!آنگاه که نمیدانست یک دل طلب دارم...
متن۵۳:میگویند دل نبندیدو عاشق نشویدبه آن احمق ها بگویید اگر مرگ دست خودمان شد من هم در تنهایی درونم لذت میبرم!...
متن۵۵:اما تو سپیده بهارم!نغمه تنین انداز من!مرا در خیالت راه بده.حداقل به رسم مهمان نوازی،یک لیوان قهوه تلخ،مهمانم کن.قول میدهم اینبار؛دیگر سراغت را نگیرم!دیگر تورا در اندیشه ام راه ندهم...دیگر تورا ببوسم تا قیامتمیخواهم بخوابممیخواهم قیامت را فردا بدانم!...
متن ۵۸:در لحظه افرینش،خدا دستت را گرفت رو به روی من قرار داد. سوگند یاد کردیم که من برای تو بمانم و اما تو برای من!به پاکی هردویمان قسم خوردند،اهل آسمانو اهل زمین. با سکوت رنگیترین کلمات را برایت چیدم،از همان اول اسمت را دلبر گداشتم،چون من از گل بودمو تو از دل...!قلبو احساسمان شکل گرفت...موجودی سرخ که در سینه جفتمان میتپید!تا اینکه پا روی کره خاکی نهادیم!در درون تو خشکسالی،عمیق شد.ریشه تو آب و افتاب نداشت.پژمرده شدی،قلبت مچاله شد..در وجود...
متن ۶۰:بنده دل شدیموبردگی کردیم برای تیکه ای ماهیچه ،که در سمت چپ سینه ام نقشت را بازنویسی میکردصورت ماهت در آنجا خوش میدرخشیداین شد که به ما سالها گفتند کافرکه الا و بلا دلبر،پرستیدنی نیستقبول کردیم گفتیم اگر پرستیدنی نباشدحتما حتما بوسیدنیست!در میدان بزرگ شهر، رو به روی همگان بوسیدمتانگار خلافی سر زده بودبا انگشت ما را نشانه میکردنداز خجالت رنگت پریددستم را محکم میفشاردینمیدانم مردم این دیارگناهکار را آدمی معشوق می...
متن۵۹:من یک دخترماز جنس زیبایی،محبتکسی که با تمام احساسی که دارد میتواند برای هدفش آسمان را به زمین بیاوردو زمین را به کهکشان ها ببردکسی که هم میتواند گاهی صورتی بپوشد گاهی دوست دارد نه اصلا دلش میخواهد کت و شلوار را امتحان کند کسی که دوست دارد آزادانه کنار کسی که دوستش دارد زندگی کند ،بدون حرف و حدیثی ! کسی که وقتی در خیابان ها و کوچه ها با ناز قدم بر میدارد نگاه ها رویش نباشد کسی که برای دفاع از حقش میتواند با تمام قدرتی که دارد مشت بزن...
خندهچاره اش پول بود/که ما نداشتیم/ از فردا خودمان را به دیوانگی زدیم و الان سالهاست مفت مفت میخندیم...