پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هیچکس نیست ز خوبانِ جهان همچون تو...
بی عشق عبور از دل طوفان نتوان کردبی یار سفر از غم و باران نتوان کرددر معرکه عشق نیاز است به مردیرندانه گذر از دل خوبان نتوان کرد...
اگر سبزه بودم بدامان صحراسراغ تو را از صبا می گرفتماگر آب بودم به آغوش دریاسراغ ترا تا خدا می گرفتماگرچنگ بودم به صد نازو افسونبه دامان پر مهر تو می غنودماگر مهربان بودی ای نازنیمزخوبان ترا و ترا می ستودم...
ای خوبتراز خوبان ای شاخ گل خندان بهر دل ما یک دم لبخند بزن رقصان بنمای کمند زلف چون دلبرکان ای یار دستی بزن و گاهی با ما بنشین شادان بادصبا...
آفاق را گردیده ام، مِهرِ بُتان ورزیده امبسیار خوبان دیده ام، اما تو چیزِ دیگری! ...
جمع خوبان یعنی :لبهایت، موهایت و چشمهایت،در کنار عشق .......
مائیم که تا مهر تو آموختهایمچشم از همه خوبان جهان دوختهایم......
ماه کامل شده ای چشم حسودانت کورآنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری...
هیچ بارانی رد پای خوبان را از کوچه های خاطرات نخواهد شست...
سلام... الهے ...تو این صبح زیبا هیچ قلبى گرفته نباشهوهرچى خوبیهخداست براى همه خوبان رقم بخوره آرامش مهمون همیشگى دلاتون...
بسیار خوبان دیده ام/ اما تو چیز دیگری...