خورشید،امروز از لابه لای چشمانت به من سلام می دهد مگر می شود تو باشی و صبح هایم به خیر نشود ...
دیدنیست چشمهای منُ هوای پاییز ، رخ به رخ در دلم سوز تو و نفسهای من ، بی قراری یک دل و نا گفته های نَفَسم ، آخ که عجیبست این هوای زیادی خوش... چشمهای تو و بغض نگاهم ، این نفس قطع نمی شود هوایی که تو را جاری...
صبح ها دلواپسی هایم را در عطر تنت گم می کنم و با "صبح بخیر" چشمانت نَفَس می گیرم ...
هر صبح... اِنگار کنارت،عشق تلاوت می شود... و روزگار،زندگی را با لبخند به نگاهم می چسباند...
زیر قدمهای آهسته آدم یادش می رود تنهایی اش را بردارد چنگ بزند لبخندهای آرامش را به دهان بچسباند آنوقت یادش بیاید خوشبختی روی غبار آینه انتظارش را می کِشد...
تنم هُرم نفس های پاییز کوله باری از خودم ، یک جفت تنهایی ام را روی تنپوش جاده با دلی سنگین قدمهایی بیمار می روم که تا مرور خودم را در لابه لای خاطرات خیس بشکنم که نباشم که نباشی که نشکنم که بشکنی...
بازتاب نگاهت لبخندیست که هر صبح روی گونه هایم چال می شود ️️️
صبح آمده تو کنار دستهای من عطر نفسهایت در دلم چشمهایت سبزینه حیات و آفتابی که دلم را به بودنت گرم می کند ... ️️️
. هر صبح نشانی از تو دارد و هر روز روزیست با یاد نامت دم به دم مرا بخوان و صبحهایم را با نگاهت تازه کن ️️️
پلکهایم را به صبح وجودت آغشته می کنم این صبح به خورشید نگاهت ذره ذره محتاجم ️️️
بهار تویی هر هنگام که بیایی...!
بخند تا از عطر تو لبریز شود بهار بخند که این صبح به لبخند تو زیباست. عشق ️️️
هر صبح اِنگار ڪنارت️ عشق تلاوت می شود و روزگار زندگی را .... با لبخند به نگاهم می چسباند. ️️️
تو ماه باش بر چشمانم بتاب من شب می شوم ، تو را در آغوش می کشم ... ️️️
بگذار صبح ️ گونه هایت را ببوسم عطرِنَفَسهایت مرا سیراب کند.
صبح عاشقانه هایش را برای تو می نوازد پنجره ی دیدگانت را به روی صبح بگشا و زیستن را از سر بگیر....
. تو با صبح شکوفا می شوی نفس نفس، در من جان می گیری و آفتاب را، با چشمانت به خانه ام می آوری بگذار این صبح یادگار مهر تو باشد... ️️️
صبح آمده تو کنار دستهای من عطر نفسهایت در دلم چشمهایت سبزینه حیات و آفتابی که دلم را به بودنت گرم می کند ️️️
جان بہ لبم می ڪند. این چشم ها زودتر از صبح.. بہ سراغم می آید و بہ خیر می ڪند صبح هاے دوست داشتنت را... ️️️
روحم را با تداوم نگاهت به شبانه هایم بند می کنم حریم چشمانت سکوت مخملین شب را می شکند و عشق هزار و یکشب خاطراتت را آغاز می کند ...! ️️️
آفتاب تویی که ترانه صبح را می نوازی و من واژه هایم را در انعکاس چشمانت شعر می کنم سپیدی صبح بر دامنت چنگ می زند و تو سلانه سلانه با لبخندت زندگی را نوید می دهی ️️️
صبح که می شود سایه ات را بر دلم پهن کن آفتاب رویت شگون دارد در این هنگامه ی صبح... ️️️
صبح را روی فرکانس چشمانش تنظیم کن و روی مدار عاشقی قطبهای دلت را به واژه ی دوستت دارم نرم کن ...