دلتنگی رد پایت را در سینه میجوید تنهایی صدا میزند پاسخی نمیدهد خیالت
پایان ندارد غصّه زبانه میکشد دلم، خاکسترِ اجاقِ زندگی فریادِ خاموشیست.
چرت میزند بیداری سنگسارِ وجدانست، خون پاشیده بر زمین آسمان اشک ریزانست.
نگاه ناگهانیت تیغ آفتاب بر خیال یخزده منست، اشارهای کافیست آبتنی میکنم دی ماه.