پنجشنبه , ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
و من شهریورم.همانی که سبز می آید و زرد می رود....
آنقدر امیدوار بودمکه پاییز دلش نیامد زرد شود......
پدر سرخ می کند صورت به سیلی رخ فرزند نگردد زرد و نیلی...
یک شب دعای تشنه ی ما ابر می شوداین روزگار زرد و سترون همیشه نیست...
به نوشابه نارنجی میگین زردبه ماهی نارنجی میگین ماهی قرمزبه چراغ راهنمایی نارنجی میگین زردبا نارنجی مشکلی دارید؟...
تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم .......