سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
من، بر این ابری که این سان سوگواراشک بارد زار زاردل نمی سوزانم ای یاران، که فردا بی گماندر پی این گریه می خندد بهار. ارغوان می رقصد، از شوق گل افشانینسترن می تابد و باغ است نورانیبید، سرسبز و چمن، شاداب، مرغان مستِ مستگریه کن! ای ابر پربار زمستانیگریه کن زین بیشتر، تا باغ را فردا بخندانی! گفته بودند از پس هر گریه آخر خنده ای ستاین سخن بیهوده نیستزندگی مجموعه ای از اشک و لبخند استخنده ی شیرین فروردینبازتاب گریه ی پربا...
الهی اشتیاقی در دل افکن بی قرارش کندرون سینه ها سنگی ست سیبی آبدارش کنالهی ماهی جان تشنه بر این خاک میغلتدبرایش تنگ آبی شو کمی امیدوارش کنببین این خطه ی خاکستری را خاک سنگین راقلم در جوهر رحمت بگردان سبزه زارش کناگر دیدی که گاهی بی پناهی می کشد آهیپناهش باش وانگه سکه ی عزت نثارش کنهوا دلگیر،درها بسته،سرها در گریبان استزمستان را ببر، هرطور میدانی بهارش کن!...
خوشحال باش و امیدوار بمان به روزی که نخواهد آمد...
اپیکور :هرگز زندگی تان به آخر نمی رسد تا زمانی که شما هنوز برای چیزی امیدوار باشید...
زمانی که زن هایی را میابم که؛ در صلح هستند، خرسند میشوم و امیدوار..زن هایی که سخت تلاش می کنند ، تا بلکه صلح را برقرار سازند و مهربانی و سازش را گسترش دهند.زن هایی که؛در رقابت نیستند، آرام اند و حرف هایشان لطف است.زن هایی که؛ رها هستند و در فراسوی نا امیدی، امیدوار..و در سختی و مشقت ها، بیش از هر روز دیگری صبور اند. و یا زن هایی که برای زندگی در تکاپو هستند، من را به آینده امیدوار میکنند...زن هایی که؛ سرسخت و جسور هستند، و می توانند جها...
بین خودت و گذشته ات یک دیوار آهنین بکش و خود را از آن جدا کن و در حال زندگی کن و امیدوار آینده باش....
بر ماست که بهشت کوچکی کنج خانه هامان بسازیم، با گیاه و شعر و موسیقی.بر ماست که آسمان را به زیر سقف اتاق هامان ببریم، بر ماست که لبخند بزنیم، بر ماست که تحت هر شرایطی، سرزنده و امیدوار بمانیم، برماست که بدانیم، بر ماست که بیشتر بدانیم...که بعد از این، هر خانه، یک سیاره ست... سیاره هامان را سبز و با شکوه نگاه داریم و از گزند بیماری و اندوه، به دور.بر ماست که خیال های خوب کنیم و نور را از روزنه ی کوچک نگاه هامان به زیر پوست لطیف و بی گناه خانه...
درست وسط زندگی نشسته امصبور،غمگین،امیدوار،خستهو ادامه دهندهو ادامه دهنده.....
روح و جانم ! گرچه رفتی و با رفتنت مرا کُشتی ... امّا من هنوز هم امیدوارانه چشم انتظارِ آمدنت هستم زیرا بارها این را شنیده ام که می گویند: قاتل همیشه به محل جُرم، باز می گردد !!! به قلم شریفه محسنی ,شیدا,...
چه حس خوبیه ...حسِ داشتنِ تٌ تو همون معجزه ای هستیکه تو اوج خستگی وقتی بهت فکر میکنمنسبت به همه چی دوباره امیدوار میشم :)همون حس خوبی که هر چی میشهمیگم فدا سرم یکی رو دارم کهحتی فکر کردن بهش برام آرامش بخشه...آرامشه وجودمه....دل و وجودم به بودنت گرمهعشق ترین عشقِ رو زمین مرسی که مال منی...
بیشتر آدمها در نوعی بی خبری همیشگی زندگی می کنند. آنها همیشه امیدوارند که چیزی اتفاق بیفتد و زندگیشان را دگرگون کند.حادثه ای، برخوردهای اتفاقی، بلیت برنده بخت آزمایی، تغییر سیاست و حکومت. آنها هرگز نمیدانند که همه چیز از خودشان آغاز می شود ...کتاب : حکایت آنکه دلسرد نشد...
در این دنیا نه خوشبختی هست و نه بدبختی ؛ فقط قیاسِ یک حالت با حالتی دیگر است !تنها کسی که حد اعلای بدبختی را شناخته باشد می تواند حد اعلای خوشبختی را نیز درک کند ...می بایست انسان خواسته باشد بمیرد ، تا بداند زنده بودن چقدر خوب استپس زندگی کنید و خوشبخت باشید ، هرگز فراموش نکنید که تا روزی که خداوند بخواهد آینده ی انسان را آشکار کند همه ی شناختِ انسان در دو کلمه خلاصه می شود : انتظار کشیدن و امیدوار بودن ......
همه از عشق انتظار معجزه دارند، این که ما را تبدیل به بهترین آدم دنیا بکند. شاعر بشویم و شعرهای عاشقانه بگوییم. زیر باران ساعت ها قدم بزنیم و گریه های شبانه سر دهیم. اما من می گویم بزرگترین کاری که عشق کرده است این است که ما را همچنان به زندگی امیدوار نگه داشته است....
شکست خوردن و دوباره بلند شدن و ادامه دادن، کار آسونی نیست!حتی گفتن جمله های انگیزشی تاثیری نداره وقتی با همه ی وجود احساس می کنی دیگه دلت نمی خواد ادامه بدی!پس اگه بلند شدی، ادامه دادی، با زخم هایی که توی وجودت هست! اگه هنوز مهربون بودی وقتی نامهربونی دیدی!اگه باز تونستی لبخند بزنی به آدم هایی که سهمی داشتن تو شکست هایی که خوردی!اگه باز بخشیدی، باز بلند شدی، باز جنگیدی تو برنده ای حتی اگه هیچکس نفهمه توی وجودت چقدر کلنجار رفتی که اونی ن...
تو؛آغازی هستیبرای پایانِ ناخوشایندِ من!من هم،سربازِ شکست خورده ایکه انتظار چشم هایِ هستی بخشِتو را می کشد!دیدار تو؛طلبِ هر لحظه ی منِ آشفته است.عطرِ نسیمی که از جانب تو می وزدراهی جز عاشقی برایم نگذاشته است!در مقامِ دلبری چنان ماهریکه مراشاملویِ زمان کرده ای!وقتی دنیای کوچک منمابین دستانت جای می گیرد،روح تازه ای در من دمیده می شود.دشت گلگون گونه هایتقلبم را سرخ تر؛و لبخندت؛مرا به ادامه ی حیاتامیدوارتر ...
مادر بزرگ دوستمپیرزن مدرنی ست ...از آنهای که چروک صورتشان را اندازه ی حلقه ی ازدواجشان دوست دارند ، از آنهایی که هر صبح جلوی آینه می ایستند ، کرم روزشان را زده، خط چشمشان را با سرمه سیاه میکنند و برای بلندتر دیده شدن مژه هایشان شب ها روغن بادام و روزها ریمل مارکدار از آب گذشته میزنند !!من مادر بزرگ دوستم رادورا دور میشناسماما دوستم می گوید مادر بزرگش معتقد است:زندر هر سن و سالی باشدباید از افتادن مژه هایش بترسدمثل دوران جوانی که...
بهترین راه برای فراموش کردن آدمی که زمانی دوستش داشتید اما فقط درد بر دلتان افزود، این است که هربار یادش افتادید به این فکر کنید که چه خوبی های می توانست در حق تان بکند و نکرد، کجاها باید کنارتان بود و نبود، کدام خوشی هایش را باید با شما قسمت می کرد و نکرد، کجا از دستش برمی آمد و گره از کارتان نگشود، کجاها باید آغوشش را می گشود و پشت کرد، چه وقت هایی باید با هم بودنتان را قدر میدانست اما به زبان زخمتان زد... اینها را به یاد بیاورید و از او ب...
مهر می آیدولیبا بی مهری هایی که کنج دلمان چمباته زده اند چه کنیمراستش را بخواهیمن فکر می کنمیک جای ابراز احساساتمان نشتی دارد...وگرنهاین همه واژه و جمله ی عاشقانهچرا گره از کار هیچکس باز نمی کندولیحالا باید امیدوار باشیمتادختر بزرگ پاییزپادرمیانی کندجدایی ها،دوری ها و دلتنگی هامان را......
اگر میتوانستم، نیمی از عمرم را به تو هدیه میدادم تا در خیالم حتی، پرسه زن خانه ای نباشم که بی حضورت رنگ آرامشی به خود ندارد.تو آخرین امیدی به وقت ناامیدی که هیچگاه از دست نمیرود و فراموش نمیشود.فکر میکنم آدمی هرچقدر بزرگتر میشود، به همان اندازه یا شاید بیشتر، نه... حتما بیشتر بهانه های آغوش مادرش را میگیرد.تا یادم نرفته باید از معجزه ی دستهایت بگویم،دستهای مقدسی که شب های پاییزیه کودکی همیشه مضطرب و گریان را از زمستانی مهیب و مایوس بار به بها...
باید یکی باشد که ببینی دل توی دلش نیستکه تو را به وقت هایی که می داندخوب نیستی و حوصله نداری بخنداندو امیدوار کند و حواست را پرت کند و به یادت بیاوردکه هر چقدر هم که اوضاع بد استاما یکی یکجایی هست که هنوز دوستت دارد...باید یکی باشد که ببینی که چقدر برایش مهم استهمین یکذره بهتر و بدتر شدن هات...باید یکی باشد که همینطور الّابختکی نسپاردَتبه امانِ زمان که بلکه خود به خود خوب شوی خود!...باید یکی باشد که ببینی دل توی دلش نیستکه ح...
بیماریِ روان داشتن درست مانند بیماری جسمی داشتن است.یادمان باشد که هیچ احساس شرم یا گناهی در داشتن بیماریِ روان نیست.اینکه جامعه چطور به اتفاقات برچسب میزد، یک الگوی قدیمیِ کنترل افکار و دسته بندی کردنِ افراد است.با این کنترل و دسته بندی در بعضی از افراد احساس مهم تر بودن و یا با ارزش تر بودن به وجود میآورد.اما شما به عنوان کسی که درمان را شروع کرده اید یا میخواهید شروع کنید از بازی های پنهانِ جامعه ای که در آن زندگی میکنید آگاه باشید ...
آنقدر امیدوار بودمکه پاییز دلش نیامد زرد شود......
باید بلند شویم و بایستیم، این دنیا ارزش متوقف شدن و غصه خوردن ندارد.باید حالمان را خوب کنیم، نفسی عمیق بکشیم، سرمان را بالا بگیریم و دوباره برای هدف ها و مقصدهامان بجنگیم.زندگی دریاست و ما میان پیچ و تاب آن شناوریم و ناگزیریم که تحت هر شرایط، دست و پایی بزنیم و امیدوار باشیم، وگرنه غرق می شویم!ما ناگزیریم هربار ساحلی پیدا کنیم و با اشتیاق، به سمت آن، خیز برداریم و قبل از به زیر آب رفتنش، به سمت ساحل بلندتری شناکنیم. رسالت ما دست و پا زدن ها...
خدایا شبِ قدر است ...آسمان را به فرشته هایت بسپار ،به زمین بیا ...کمی کنارِ دلم بنشین ،برایت حرف دارم ...حرف هایی که جز تو نمی شود به کسی گفت ...بیا و این شبِ قدر ،به حرمتِ جوشن کبیرت ،و به حرمتِ حقانیتِ قرآنت ؛حواست را به من بده ... !می خواهم بگویم ،،،گوش می کنی ؟!خدا جانم ؛دوستانی دارم که حالشان خوب نیست ،حرف ها و مشکلاتی دارند ؛که گوشه ی دلشان سنگینی می کند ،،،آرزوهایی دارند که از شدتِ نرسیدن ،از آن ها دست کشی...
بازآ که در فراق توچشم امیدوار... چون گوش روزه دار "بر الله اکبر است...!"...
بازآ که در فراق تو چشم امیدوارچون گوش روزه دار بر الله و اکبر است...
آیا عجیب نیست که با وجود اصل مسلمِ مرگ باز هم مردم بتوانند بخندند و تفریح کنند و شاد باشند؟ باز اگر مرگ یک امر احتمالی بود، جا داشت که انسان امیدوار باشد؛ ولی نه، مرگ اجتناب ناپذیر است؛ چنانکه توالی شب و روز....
مهربان خدایمشاد کن دلى را که گرفته و دلتنگ استبی نیاز کن کسی را کهبه در گاهت نیازمند استامیدوارکن کسی راکهناامید به آستانت آمدهو بگیر دستانی کهبه سویت بلند شده...
از شکست خوردن وحشتی ندارم ؛ از رکود و واماندگی میترسم ! از این میترسم که دیگر به چیزی اهمیت ندهم ، پدرم را ببین ؛ ممکن است باور نکنی من میدانم مرد باهوشی است. اما وامانده است ؛ حالا امیدوار است پسرهایش رمز موفقیت را کشف کنند و دست به کارهایی بزنند که خودش از عهده آن برنیامده ......
عمل اندک که بر آن مداومت ورزى ، از عمل بسیار که از آن خسته شوى امیدوار کنندهتر است ......
حتی طولانی ترین شب نیز با اولین تیغ درخشان نور به پایان میرسد،حتی اگر به بلندای یلدا باشد.بیدار و امیدوار باشخورشیدی در راه است. یلدا مبارک...
از جا بلند شو!به خودت تکانی بده!امیدوار باش! و از زیبای های زندگی لذت ببر ...اگربه موقع شروع کنی !نیازی به دویدن نداری ......
زندگی یعنی امیدوار بودن محبوب منزندگیمشغلهای جدی استدرست مثل دوست داشتن تو...