دلبرکم با هر که میخواهی باش ولی دستانِ تنهای مرا فراموش نکن. به هر که میخواهی نگاه کن و گوش بسپار، ولی از یاد مبر که من جز تو و زنگِ صدایت هنوز هم نمی بینم و نمی شنوم. عمیق و آزاد نفس بکش ولی به خاطر داشته باش من...
یعنی اولین نفری که تو پاییز رفت کی بود؟ اونی که رفتن تو پاییز رو سر زبونا انداخت... اگه نمی رفت چی میشد؟ یعنی پاییزم مثل بهار میشد؟ اگه می موند کنار اونی که بعد رفتنش نگاهش به برگای زیرپاش دوخته شد، بازم خش خش برگای پاییز ترانه میشد؟ بازم...
و من شهریورم. همانی که سبز می آید و زرد می رود.
قلبِ زبان نفهمِ من، باتوام اِی تپنده یِ خانه خراب کُن، دیگر با هر گُم گُم ات نامش را درونِ من تکرار نکن و نبودنش را به رُخم نکش. دیوانه جان، "تنهایِ بی سنگِ صبور،" انقدر خودِ زخمی ات را به در و دیوارِ سینه یِ از مُشتِ روزگار کبود...
هر کجا هستی باش ، من از این گوشه یِ تاریک جهان ، از همین دور برایِ تو و زیباییِ مختصِ خودت می میرم ...!
و سوگند به تقدسِ نامت، که فراموش کردنِ تو برایِ من؛ مثلِ پاک شدنِ خورشید است از حافظه یِ آسمان.
قبل از آمدنت پوچ بودم، مثل خانه ای بزرگ امّا خالی از هرچیز. آمدنت انقلابِ زندگیِ من شد و تمامِ عُمرم به قبل از تو و بعد از تو تقسیم، و فهمیدم که من به دنیا آمده ام تا فقط برایِ تو بمیرم، وگرنه که این دنیا بدونِ تو به...
صدایم ڪه میکنی، الفبا حسادت میکند امان از میم آخرش..