شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
آنور ِ پیراهنت! باغ بهشت آرزوست...
تا حریم گرم آغوش تو تن پوش من است بیخودی دلواپس سوز زمستان نیستم...
دوستت دارم و میخواهم تو را دیوانه وارحس و حالم را همین اقرار بهتر می کند...
از زخم زبان و طعنه دلسرد نباشدر شهر یکی تو را بفهمد کافی ست...
خودت را از جهان من کمی آهسته تر، کم کن بیا نامهربانِ من، کمی آهسته ترکم کن...