از گونه به سمت گونه راه افتادم یکباره ولی به اشتباه افتادم لب هاش مبان چال لپ هایش بود از چاله در آمدم به چاه افتادم
دل به نارنج لبت بستم و چال گونه هات یوسفم دیگر چرا من را به چاه انداختی؟
وقتی ابرهای سیاه بیایند ماه در آسمان نیست در برکه نیست در چاه نیست
هرگز نا امید نباش... حتی اگر ته چاه هم که باشی باز یک تکه از آسمان سهم توست... .