پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یک آستینم دیریک آستینم دور خیاطباشی!این چه لباسی بود برایم دوختی !؟«آرمان پرناک»...
چگونه بار به منزل برد مسافر اشک؟که رهزنی به کمین همچو آستین دارد...
حال مندماسنج حال توستوقتی خوبیگرمتریڹ آغوشها را در آستین دارمبد ڪه باشد حالتخودم ڪه سهل استتمام دنیا یخ میزند ازسردی لبخندم...