دلم می خواست در مربع کوچکی از گذشته حبس می شدم ! جایی میان آغوش مادر گوشه ی امنی مانند بازوان محکم پدر ! خانه ی عشقی که هیچ طوفانی تکانش نمی داد و سرسختانه فقط در حال نواختن آهنگ خوشبختی بود !
آرام جانم! در روزهای بی قراریم ، ساحل امن من باش در طوفان دریای زندگی امید آخر این چشم های مایوس بمان راستش را بخواهی ، نیاز این منِ نا آرام به تو مثل نیاز موج های پر تلاطم دریاست به ساحل هر چیزی در این دنیا ، نهایتاً یک...