متن ارس آرامی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ارس آرامی
من با هر بار نداشتنت
مُردن را تجربه کرده ام...،
به راستی چند بار مُرده ام؟
من زیاد ندارمت!
ارس آرامی
بلدم تکیه کنم باز به دیوار خودم
یا حصاری بکشم دور و بر غار خودم
بلدم آه به آه از تو بگویم هر بار
تا بسازم قفس از غصه بسیار خودم
بی تو بی تابی هر خاطره ات یادم داد
تک و تنها بشوم، شانه و غم خوار خودم
لعنتی...
سر صبح با ما ندارد
این شب هجران تو!
ارس آرامی
چشمم چو به چشم آن پری چشم افتاد
از چشم پری به چشم من چشم افتاد
رفتم که بدزدمی ز چشمش چشمی
از چار طرف به چشم من چشم افتاد!
.
ای چشم تو چشمِ چشم عالم را چشم
من چشم ندیده ام چو چشم تو به چشم
چشمم ز...
تو را من سر در آغوشم، سر و پا بر تو می کوشم
خودم را در تو می پوشم، تمامم را تو بر تن کن
ارس آرامی
بیا عادلانه تقسیم کنیم
من می میرم تو تب کن
ارس آرامی
هنرم عشق تو بود و ز نبودت حالا
مدتی هست که من بی خودم و بی هنرم
حضرت عشق کجایی که ببینی اکنون
در پی عشق و خودم در وطنم دربدرم
ارس آرامی
چه بلایی ز غم و عشق تو آمد به سرم
کاش از مهلکه اش جان به سلامت ببَرم
از شب رفتن تو، گفت دل عاشق من
باید هر لحظه به تن، رَخت محبت بدَرم
از همان لحظهء اول که به هم خیره شدیم
تا کنون از خودم و زندگی ام...