پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
حال خوبی نداشت و برایم دلیل استیصالش را اینگونه توصیف کرداز مادرم برایم سجاده ای مانده که خودم برایش خریده بودم .دنبال خدای سجاده مادرم میگردم !؟ گفتم چرا؟! گفتچون اینروزها واسطه استجابت دعاهایم را ندارم...بیچاره تازه مادرش را از دست داده بود ...این را گفت ودر غُبار مشکلاتش گم شدوقتی ازدیده و ذهنم دور شد متوجه شدم مادرم مدتی ست پشت خط ارتباطی موبایلم انتظار میکشد......
استیصال آنجاست که دستِ نیاز باشد و توانِ اِجابت نهاستیصال آنجاست که دَمِ زجر باشد و بازدمِ رهایی نهاستیصال آنجاست که طوفان باشد و پناه نهفریاد باشد و پژواک نهمرگ باشد و نجات...استیصالاینجاست!من اماتا واپسین توان و بازدم و پناه و پژواک و نجاتکنارت هستم....
استیصال آنجاست که دستِ نیاز باشد و توانِ اِجابت نهاستیصال آنجاست که دَمِ زجر باشد و بازدمِ رهایی نهاستیصال آنجاست که طوفان باشد و پناه نهفریاد باشد و پژواک نهمرگ باشد و نجات...استیصالاینجاست!من اما تا واپسین توان و بازدم و پناه و پژواک و نجاتکنارت هستم....