تو هیولای ترسناک مغز منی
یِه روز تمام راه هایی رو که با قلبت رفتی با عقلت برمیگردی !
تو بگو طلاست وقتی از چشم اسفندی افتاد قاطی آشغالاست....
سردیه هوارو ترجیح میدم به گرمیِ دستای کثیف...
وقتی که یادم میاد واسه رسیدن بهت چه کارایی کردم و ندیدی حالم از خودم بهم میخوره
درداتو دورت نچین که دیوار بشن، زیر پات بچین تا پله بشن!
باران که شدی مپرس این خانه کیست سقف حرم و مسجد و می خانه یکیست
میخواستم تو دلت برج بسازم دیدم شهرداری اومده میگه اینجا مکان عمومیه!
دیوونه من دیگه گوشم از حرفات پره ما دنیامون به هم نمیخوره دلم پره...
مواظب حرفامون باشیم بعضی حرفا به عادما حسّ سقوط از ارتفاع رو میدن!
من بیماریِ جدیدی گرفتهام چیزی شبیهِ دلتنگیِ دائم....
دیگ حتی یکی هم نداریم دردامون رو بهش بگیم
جای بعضی حرفا میمونه رو دل آدم ...
عجب تلخ بود شیرینی دروغ عاشق بودنش…
درد دارد مرور خاطراتِ از دست رفتہ گان……
اگه با گذشت کردن... کسی کوچیک می شد... خدا اینقدر بزرگ نبود..
کرونا نگرفتم ولی بیماری بدتری گرفتم به اسم * نکنه کرونا گرفتم *
شایدم یه روز نقش ها عوض شد من فراموش میکنم، تو به یاد میاری
فردی در ترافیک جلوی ما می پیچد * احمق * ما که جلوی دیگران می پیچیم * زرنگ *
گآهی اوقات اَرزِش یک لحظه رو نمیفَهمی تا اینکِ به خاطرِه تبدیل میشِه
به کاکتوس که زیاد آب بدی خراب میشه حکایت محبت کردن به یه سری آدمای زندگیمونه
رابطه ی محکم فقط اونجاش که حتی در نبودش هم پشتش باشی و هم طرفدارش
میگن چته توضیح بده.. توضیح میدی میگن بیخیال
اگه دیدی یه نفر احساس نداره قضاوتش نکن شاید احساسش رو برای همیشه یجا جا گذاشته