پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گفت حواست به آدمای اطرافت که مثل کاکتوس زندگی میکنن باشه؛ گفتم مثل کاکتوس؟ منظورت چیه؟ گفت آدمایی که مثل کاکتوس هستن، نیازی نمیبینی دائم حواست بهشون باشه، نیازی نمیبینی هرروز خاکشونو چک کنی تا مبادا خشک نشده باشه، ترس پلاسیده شدنشون رو نداری و به خیالت خیلی مقاومن و هیچیشون نمیشه! اما یه روز که مثل روزای دیگه مشغول رسیدن به بقیه ی گُلای رنگارنگت هستی، یهو چشمت به کاکتوس میفته که زرد و پلاسیده شده و ریشه هاش خاکستر! و تو تازه متوجه میشی که کاکتو...
نا امید شدهدردش را نمی گویدکاکتوس تنها...
یه کاکتوس دارم .....!!!خیلی دیر به دیر آب میریزم به پاش آخه میدونید زیادی مقاوم هست من هر چه دیر تر آب ریختم مقاوم تر شد .!!!!خیلی میترسم ..!!!!چون کاکتوس ها از داخل خراب میشن یه روز میری میبینی کلا از داخل فرو ریخته و هر کاری کنی دیگه حالش خوب نمیشه ....!!!میدونید بیشتر از خودم میترسم چون منم تو زندگی همون کاکتوسم.......!!!🌵دلارام امینی🌵...
بعد از تو خدا هم با شمعدانی های خانه مان قهر کردمن ماندم و چهره عبوس کاکتوس کُنج حیاط که طعنه به تنهایی ام می زند...!ارس آرامی...
من ارزش سکوت را ازگلدان پژمرده ی مادربزرگ آموختمآن هنگام که می دانست دیر یا زود خشک می شوداما طلب آب بیشتری نکرد تا گلدانش را به یک کاکتوس ندهند...
من شبیه دخترکی هستم ک روی کاکتوس باله رقصیدن را یاد میگیرد ، همان دخترکی ک دوست دارد کاکتوس را بغل بگیرد....
دلم پُر است!کاکتوس گلدانم!نه نوازش می شوم، نه پناهم می شود آغوشی... لیلا طیبی (رها)...
یه گل کاکتوس قشنگ تو خونه ام داشتم، اوایل بهش میرسیدم، قشنگ بود و جون دار، کم کم فهمیدم با همه بوته هام فرق داره، خیلی قوی بود، صبور بود، اگه چند روز بهش نور و آب نمیدادم هیچ تغییری نمیکرد...منم واسه همین خیلی حواسم بهش نبود به خیال اینکه خیلی قویه و چیزیش نمیشه!هر گلی که خراب میشد میگفتم کاکتوسه چقدر خوبه هیچیش نمیشه اما بازم بهش رسیدگی نمیکردم...تا اینکه یه روز که رفتم سراغش دیدم خیلی وقته که خشک شده، ریشه اش از بین رفته بود و فقط ساق...
گفت حواسِت به آدمهایی که کاکتوس وار زندگی میکنن باشهگفتم کاکتوس وار؟منظورت چیه؟!«آدمهایی که مثل کاکتوس، نیازی نیست دائم حواست بهشون باشهنیازی نیست هرروز خاکِشون رو چِک کنی تا مبادا خشک شده باشهترسِ پلاسیده شدنشون رو نداریبه خیالت خیلی مقاومن...اما یه روز که مثل روزای دیگه مشغولِ رسیدن به بقیه گل های رنگارنگت هستیچشمت به کاکتوست میوفته میبینی زردو پلاسیده شدهو ریشه هاش خاکِستر...و تو تازه همون روز میفهمیکاکتوس ها هم میمیرنا...
تو صبر کن ...شاید سخت باشد اما ممکن ستبلاخره یک روز یک جایی کاکتوس زندگیت شروع به گل دادن می کند .....
حس کاکتوسی رو دارم که دلش بغل میخاد...
قبل ازینکه یاد "پدرم" بیفتم فکر میکردم مظلوم ترین عضو خانواده مان کاکتوسِ کنارِ پنجره است!با آن تیغ های روی صورتش،همیشه گوشه ی پنجره کز میکردُ به تنهایی اش فکر میکرد.گاهی آنقدر با سردُ گرمِ روزگار میساخت که یادمان میرفت اصلا وجود دارد!کاکتوسِ مظلومی که هر طوری شده زور میزد برای شادی دلمان گل بدهد ولی تا حالا هیچوقت موفق به این کار نشده بود و شاید ما را با این کارش مجبور کرده بود که کمی بیشتر نازش را بکشیم.ولی حالا که "پدرم&...
عقربه های ساعت دیواریچون قاتلین بالفطرهکمر به قتل ثانیه هایم بستهتیغ می کشیدند در تاریکی .من در این کوره راه بی رنگدسیسه ی کلاغ های روی بامرا باور نکردمو شب های تار بی مهتاب را.دل بستم به صدای کاکتوس هایمو جوهر سبز جاری رودخانه ی پشت دیواربرشی از شعر عمارت سی پنج اماز کتاب "من کلاغ ها را زیسته ام "...
نه کاکتوسا یه دفعه خشک میشنو نه آدما یه دفعه میرن،فقط چون بهشون توجه نمیکنیمو حواسمون بهشون نیستفکر میکنیم یه دفعه اتفاق افتادن......
رُز کاشتم ولی فک نمیکردم به جاش کاکتوس دَراد!...
به کاکتوس که زیاد آب بدی خراب میشهحکایت محبت کردن به یه سری آدمای زندگیمونه...
به کاکتوس که زیاد آب بدی خراب میشهحکایت محبت کردن، به یه سری از آدمای زندگیمونه .......
به کاکتوس زیاد آب بدیخراب میشهحکایت محبت کردنبه یه سری از آدمای زندگیمونه......
آفتابگردانهازبانه هایی سرکشیده اند به سحرگاه،سکوت میان سروهاچون سیاره ای ست سبک از هواژِل و دوددرویش خاکستریِ سوخته از بُنو نورهایی که شعاع شان را به نافگاه قاره ها و زمانچون نیزه های خمیده ای فرو برده اند.اینجا سفر تمام می شود.کاکتوسها رؤیای آفتاب می شوندو شقیقه هایشاناز کوبشِ شن بادها و مارها، لبریز.نیشها گاه شیرین اندبر هاله ی پوستیا در سوزشِ گوشت.اینجا که ایستاده امغباربر چترهای آبیِ زمان می نشیند...