هیچ جا مثل خانه نیست.
به هر بهانه ای از خانه می زند بیرون کسی که خاطره هایش پر از خیابان است
راه سردو خانه سردو سفره سردو قلب سرد ای دوصد لعنت به هرچه سردی و دورانِ سرد
کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمی رسد
در سبد کالا دل ضعفه دیگ خانه بود
از تو پر است خانه حتی اگر نباشی ...
دست به دستِ مدّعی شانه به شانه می روی آه که با رقیبِ من جانبِ خانه می روی!
فقط یک بار خوابش برد و جان بیدار شدن نداشت از بس ستون خانه بود بابا!
صبح در خانه ی ما منتظر خنده ی توست وقت آن است که خورشید️ مجدد باشی
نفس خائن زندگی را تلخ بر من کرده است/ وای بر آن کس که دزدش در درون خانه است
مرا در آغوش بگیر که هیچ کجا خانه ی آدم نمی شود
دلم یک دوست می خواهد که اوقاتی که دلتنگم بگوید خانه را ول کن بگو من کی کجا باشم؟
تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار