یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
نیم رُخَت بِه از تمام جهانفرزاد هاشم زاده...
محبوب من چشم های محترم شما تمام غرور من است...
گفت کجای زندگیتم ؟گفتم سمت چپ قفسه ی سینه ام...
خاطراتت ابر میشوند و چشم هایم بارانی ...!...
دوستت دارم به اندازه تمام دلشوره های مادرت ......
کجا سفر کرده ای که در خواب هم نمیبینمت ؟...
شب های من بدون تو بخیر نمیشود ....
اسمان به زیبایی ماهش مینازدو من به تو...
من عاشق فصلی امبنام چشم هایش ......
تو را به جای تمام ارزو هایم دوست میدارم !...
من سپیدمولی تو،انتهای غزل های عاشقانه ای!...