پرواز به حال قفس میگرید
گلدان قفسی ست که از یاد گلها می برد پرواز را
بیهوده به پرواز میندیش کبوتر بیرون قفس ریخته پر های زیادی
یه پنجره با یه قفس یه حنجره بی هم نفس سهم من از بودن تو یه خاطرس همین و بس
هرکه به من می رسد بوی قفس می دهد جز تو که پر می دهی تا بپرانی مرا
کنار قفسش... پرنده صدایش نزنید داغ دلش تازه میشود...
*تو* که باشی هوای قفس از آسمان وسیع تر است