پنجشنبه , ۲۹ شهریور ۱۴۰۳
شرم داشتم که جلوی دختران همسایه سر بلند کنم اما قلبن نیز می خواستمبرای به آغوش کشیدن دخترک زیبای همسایه سینه چاک کنم.روزی دخترک همسایه شرم را کنار گذاشت نگاهش را به من دوختو چنان به من نزدیک شد که سینه هایش به سینه ام برخورد داشت دستی بر آنها کشیدم و آنی گرفتمشان از آن روز تاکنون دستم، مثمر به انار و لیمو شده است و هرگز فراموش نخواهم کردبوسه ی قندگونه و لب های شکرینش را.عبدالله سلیمان (مه شخه ل)برگردان: زانا کورد...