چه دلهره های دلکش و اضطراب های غریبی است این ترانه رویش و این عطش بی امان دانستن قدر سرگیجه هایت را قدر پرسش هایت را خوب بدان بگذار آسان و بی کاستی شعله های کوچک اندیشه و احساس در تو شکوفا شود روز نوجوان مبارک
ای معلم تو را سپاس : ای آغاز بی پایان، ای وجود بی کران ، تو را سپاس ای والا مقام ، ای فراتر از کلام، تورا سپاس. ای که همچون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی روزت مبارک
دیوانه وار دوستت دارم اندیشه ای که درست نمی دانم حاوی لطافت است یا فاجعه؟️
تنها راهزنی که دارو ندار ادمی را به تاراج میبرد اندیشه های منفی خود اوست
فقر، چیزی را نداشتن است ولی آن چیز پول نیست طلا و غذا نیست فقر، گرسنگی نیست فقر همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته کتابفروشی مینشیند فقر، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود فقر، شب را بی غذا سرکردن نیست...
او به شوق دیگری تک بیت ها را می سرود.... من در اندیشه که ایا من مخاطب بوده ام...؟!