سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
تردید بادکنکی ست نخ به شاخه ی ایمان دیر یا زود باد یا شاخه یکی از تردید می جنبد آرمان پرناک...
بادکنک هم نیستم که به شیطنتِ کودکی ، بخورم به شاخه ای ، درى ، دیواری و دلم وا شود!...
مناسبتشو یادم نمیاداما یادمه چندتا بادکنک خریده بودم نشسته بودمکف پذیرایی می خواستم بادشون کنم که بابام از راه رسیداولین بادکنکو که برداشتم دیدم ازون بادکنکگلابی شکلاس که کلی باید بادش کنی،تا نصفه بادکنکو باد کردم که بابام گفت اینا تایه حدی جا داره بیشتر بادش نکن میترکه هامنم اصرار داشتم بادش کنم تا گرد شه و از اونحالت گلابی شکلی دربیادهمینجوری داشتم بادش می کردم و خیلیخوشحال بودم از اینکه داره گرد میشه،که یهو تو صورتم ترکید...
اُردی بهشت/آسمان را بادکنک چید/تولد گل...