پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از نور به روشنی، از سایه به تاریکی، از بامداد به سپیده، میرسمتنها از توست که بازهم به تو میرسمتو مرکز پرگارِ عالمی و من دایره ای که دیوانه وار به دور تو میگردد...
درون جعبه ی سیاهست/بامداد دی/کفش سرخ سال نو...
درانتظار بامداد اشک ریخته است فردا سهم ما عمرگمشده...
نظر به روی تو هر بامداد نوروزی ستشب فراق تو هر شب که هست یلدایی ست...
بهترین خواهر دنیاچو قلب شب تاریک تنهایی هایم دوستت دارمچو بامداد خوش دوستت دارمبه یاد تو و یادهایت شب نشستم بیدارچه خواب باشم چه بیدار باشم دوستت دارم...