متن برگردان: زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان: زانا کوردستانی
تو شرابمی،
هر چه در قلبم نگهت بدارم
سکرآورتر می شوی.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
دخترم،
رویای پرواز دارد و
از سختی های پر گشودن آگاه نیست!
زمانی من هم عاشق پرواز بودم و
بعد پرهایم را چیدند!
آه دختر عزیزم!
تو چون من نکن!
تمام نشستن های بعد از پرواز
با چیدن شاه پرها خاتمه خواهد یافت.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا...
هر گاه که می بینمت
ماهی سرخ درون حوض سینه ام
خودش را به حوض سپید پیراهن می کوبد.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
جهان برایم،
خیلی کوچک شده است.
افسوس که پر پروازم را چیدند و
ناچار باید در تاریکخانه ی بودنم، بمانم.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
من کنار تو نیستم،
اما،
همچنان چشمانم پر از توست.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
در شهری کوچک،
و در گوری بزرگ،
پنج هزار نفر کُرد
زیر یک سنگ قبر خفته اند و
تنها آسمان سایه سارشان است.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
اگر سنگ توان راه رفتن داشت،
خانه ی ما،
بر پشتش، همیشه در سفر بود.
اگر درخت توان سخن گفتن داشت،
برترین قصه گو می شد.
آب لب نمی گشاید،
ورنه، تمام اسرار را برایمان فاش می کرد.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
چه نادان است،
آنکه یارش را
از گوشه ی دیوار می پاید،
بی آنکه به سویش قدمی بر دارد!
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
این همه آه های سرد
از سینه ی من برون می آیند،
آنجا که گرم ترین جای تنم است.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
چون رشته ای پیچک
به دور تو پیچیده ام و
دیگر خویش را از تو باز نمی شناسم.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
از زیبایی گل ها هم،
به هراس خواهم افتاد.
اگر احساس کنم،
دیگر عاشق نیستم.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
ای ماه!
من پسر توام!
من پسر غریب به جای مانده ی توام،
بر روی زمین...
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
پروردگار من پاک و ساده ست!
پروردگار من،
میان شر شر قطرات باران است!
بارانی که عمق خاطرات را
سرریز مژده ی وصال می کند.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
خدایا!
نور وجودت را
بر همه ی عاشقان بیفشان،
تا تنهایی ما را از پای در نیاورد...
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
من با صدای انفجار
تیر و توپ جنگ کشته نمی شوم.
توپ و تیر بی صدای بعد از جنگ
مرا خواهد کشت.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
من دخترک
چهار ساله ی
پالتو قرمزی کولی ام.
که سر خیابان مولوی،
همراه با مادرم به گدایی مشغولم.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
من پسرک گوژپشت
دست و پا استخوانی ام.
که خواهرم مرا بر روی گاری ،
دور بازار می گرداند و
تا زشتی هایم را مفت و ارزان
در پیشگاه عالم حراج کند.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
من فاحشه ای پانزده ساله ام!
که در دوراهی سرچنار
با آرایشی غلیظ ایستاده ام.
باشد که مردی مسن تر از پدر پیرم،
مرا همراه خود به خانه ببرد...
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
من آن را روز را می بینم،
همان روزی که
در تنهایی خود خواهم مرد و
بعد از مرگم،
تو چنان عاشقی گم کرده یار،
کوچه به کوچه به دنبالم خواهی گشت.
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
غروب ها
شعله ی شمعی کافی ست،
برای مرور تمام غربت ها...
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
تا کی،
این زمین،
با گرد و غبار تن و استخوان های من
خویش را می پروراند؟!
شعر: هیوا قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
ای یار!
بوسه ای به باد بده و برایم بفرست!
گرمی آغوشت را در نامه ای برایم بفرست!
تاری از مژه های غرق در اشکت را
در دستمال سر عطرآگینت، برایم پست کن!
ضربان قلب و هرم نفس های گرم و دستان لطیفت را
با قاصدی برایم بفرست.
به گلی...