چهارشنبه , ۱۴ آذر ۱۴۰۳
آمدن بهار و تابستان و زمستان عادی ست مشکل پاییز است،چو می آید،تو می روی!.شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
با این همه تنهایی و این همه پاییز در پایان فقط شعر است که برای شاعر باقی می ماند.و ستاره ها را از خواب بیدار می کند که به شب بفهماند این همه تنهایی و این همه پاییز را تمام کند.شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
چه بزرگ است،پاییز!شبیه تنهایی ست...شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
چون می گویند: نبات!تو به خاطر می آیی...شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
چون وطنم را گم می کنم،تو را می یابم!بی تو،به من چه،که چه بر سر وطنم می آید!شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
راه های دور و دراز را کوتاه می کند.به تو اندیشیدن...شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
این همه تنهایی،یا دیوانه ام می کند،یا که شاعر!شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
مشابه اند،شراب و رنگ چشم هایت.هر دو مرا مست می کنند..شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
می دانم که دو جهان هست،ولی آنچه که از بین نمی رود،دنیای من و توست!شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
شبیه نمک است!که بریزی بر روی زخمت،تنهایی...شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
بیا با هم شعری بنویسیم!تو چه می نویسی؟!من فقط می نویسم: -- آخ که چه بسیار دوستت دارم! شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه: زانا کوردستانی...
احتمالن،در جایی بسیار دوری،که اینچنین ماه گرفته است! شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه: زانا کوردستانی...
تنهایی چنین ست:آفتاب طلوع کند و دوباره غروب کند و همچنان چشم انتظار کسی باشی! شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه: زانا کوردستانی...
باز هم،ابن تنهایی بود،که تنهایم نگذاشت! شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه: زانا کوردستانی...
اسمت را می نویسم و ساعت ها به تماشایش می ایستم!یکهو ضربان قلبم تند می شود،شبیه قلب اسیر چشم انتظاریکه منتظر است نامش را برای رهایی صدا بزنند. شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه: زانا کوردستانی...
آمدن چه بسیار به تو می آید و انتظار هم،به من! شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه: زانا کوردستانی...