پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در سمت توام دلم باراندستم باران دهانم باران چشمم بارانروزم را با بندگی تو پاگشا میکنمهر اذانی که می وزد پنجره ها باز میشوند......
دنیا برایمان کوچک بوداما جیب هایمان را برایش بزرگ دوختیمغرق دریای مال شده ایم و دور از حال...حالِ خوبِ بندگی...بنده ای که امیدش معبودی است ابدی...اما همیشه فراموش می کنیمپایان این دنیا آغاز دنیای فراوانی است...و صدایی که مدام در گوشم زمزمه می شودحرص نخور کفن جیب ندارد ....... .... بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...