شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
حالا که چشمانتدنیای مرا به بازی گرفته اندآخرتم را درآغوشت بسوزان علی مولایی...
گفتند از خدا چه می خواهی؟ جواب دادم:قبل مادرم بمیرم مرا آرزوی دگر نیست ز دنیا ……دنیا بی مادرم آخرت است نویسنده و روانشناس :خانم المیراپناهی درین کبود...
دنیا برایمان کوچک بوداما جیب هایمان را برایش بزرگ دوختیمغرق دریای مال شده ایم و دور از حال...حالِ خوبِ بندگی...بنده ای که امیدش معبودی است ابدی...اما همیشه فراموش می کنیمپایان این دنیا آغاز دنیای فراوانی است...و صدایی که مدام در گوشم زمزمه می شودحرص نخور کفن جیب ندارد ....... .... بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
پدر سالار ،از نقشش رها شد به نقشی جاودان ترک سرا شد همان استاد بازیگر کشاورز براه آخرت از ما جدا شد...
دنیای ما به دلخوشی آخرت گذشت...
سه گناه است که کیفرشان در همین دنیا میرسد و به آخرت نمیافتد : آزردن پدر و مادر ، زورگویی و ستم به مردم ، ناسپاسی نسبت به خوبیهای دیگران...
بهترین هدیه برای آخرتنیکی است...