شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
شب ها صبح میشه ، آدم ها پا میشن میرن پی زندگیشون و غصه ها کمرنگ میشه و دردها عادت.. !یه خطهایی مارو وصل میکنن به هم،اگه جغرافیا ناتوانه که هست..!رنج هم ناتوانه..!تا یه دستی هست برای بستنِ زخمی ،احتمالِ بهبود هم هست..!کی میتونه قدرت دست ها رو دستِ کَم بگیره!؟...
صحبت نکن مگر اینکه بتوانی سکوت را بهبود دهی....
همه ما به افرادی نیاز داریم که به ما بازخورد دهند. ما اینگونه بهبود پیدا می کنیم....
وقتی بخشیدید بهبود یافته اید.وقتی اهمیت ندادید بزرگ شده اید...
وقتی یک حیوان وحشی را در سیرک به حیوانی بیآزار مبدل میکنند ، آیا وحشی بودن آن را درمان کردهاند یا فقط آن را با توسل به تحمیل ترس و زخم و گرسنگی رام کردهاند ؟کلیسا هم دقیقاً همین کار را با انسان کرد : انسان را با زور و ترس و ... رام کرد و اسم این کار را بهبود بخشیدن و درمان انسان نهاد ، در حالی که انسان فقط ناتوان و بیمار شد ......
من بلدم پاییز باشد و تنهایی تمام خیابان را صفحه صفحه ورق بزنم و از هوای ناب پاییز ، جرعه جرعه بنوشم و زیر باران های مدام ، بخندم و دیوانه باشم ...بلدم گودال های کوچک انباشته از قطرات باران را تنهایی فتح کنم ، آب بریزد توی کفش هام و باز هم سرخوش و بیخیال ، برگ های زرد و نارنجی را تا مرز خش خش ، له کنم و حالم خوب باشد ،بلدم بخندم ، وقتی دنیا تمام زورش را می زند که غمگینم کند ،بلدم در تنها ترین حالت ممکن باشم ، اما به روی خودم نیاورم که در این...
لامپ الکتریکی از بهبود مداوم شمع بوجود نیامده است....