زندگی بی تو اگر مرگ نباشد، زجر است
عاشق رُخِ پرنور شمس وارِ توام...
جان شیرین منى ، بلکه ز جان شیرین تر️
آب حیات هست نهان در دهان یار...
نمی گردد حریف نفس سرکش عقل دریا دل
دلم در عاشقی آواره شد آواره تر بادا...
این خانه ی ویران چه غم از زلزله دارد...
ترسم به نام بوسه ،غارت کنم لبت را ...
هر دعایی که نکردم به اثر نزدیک است ...
نبود این تنگنا جای خوشی در غم فرو رفتم...
زلف بر روی تو گویی که بر آتش دود است...
خوش آن رهرو که در قید مهار مهر دل بستش ...
برای جان سپردن ، کوی جانان آرزو دارم ..
وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم...
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت...
گاهی بیا و بغضِ مرا بی دوام کن...!
نَقشی که آن نمی رود از دِل نشان توست
وآن که ما را غَمش از جای بِبُرده ست، کجاست؟
از پیشِ تو راهِ رفتنم نیست...
ای دل ، به سردمهری دوران صبور باش...
موی سپید را فلکم رایگان نداد...
من از کمند تو تا زنده ام نخواهم جَست
هر که مقصودش تو باشی تا نفس دارد بکوشد..
گلزار کند عشقت ، آن شوره ی خاکی را...