چقدر چلچراغ چقدر چلچراغ از یک چراغ چشمان تو
هأن هیزار پأئیز ٚ رنگ ره نجیب زمٚسؤن لۊختابؤن ،پیش پیش مهنوش سمامی برای اینهمه، رنگ پاییز زمستان نجیب جلو تر در حال عریانی
در تنور سالهای دور تو، آتش من، هیزم هر دو، سوختیم آتش ِ زیر خاکستر شدیم باد بوزد، شعله میگیریم یکبار دیگر پر می گیریم
نگاه من /با نگاه تو /گره خورد/دل به دریا زد/ با ماهی سیاه کوچک
وقتی تو نیستی در آب و آینه هیچ نقش می بندد برف، سیاه میبارد بهار حرفی، برای گفتن ندارد
هنوز زمستان دست های زن خواهش و رویش
هنوز زمستان جستجو میکند سرخی دی را در جعبه ی سیاه
ای رویای سپپده دمان بی تو هیچم با من بمانی به مرگ خوش می پیچم! بسان رویش ریشه در بهاران
میخواهی با درد مرا وامانده کنی یا اینکه خشک و آویزانم کنی؟ اشتباه میکنی درد را سقط میکنم سنگم، سنگ آب و صیقل خورده رودخانه، گذرم
آرزوی بزرگتری ندارم جز اینکه غصه های چسبیده ی گلو را فریاد کنم آی دروازه ها یاری می کنید؟