دلدار چنان مشوش آمد که مپرس هجرانش چنان پر آتش آمد که مپرس گفتم که مکن گفت مکن تا نکنم این یک سخنم چنان خوش آمد که مپرس
یعنی اولین نفری که تو پاییز رفت کی بود؟ اونی که رفتن تو پاییز رو سر زبونا انداخت... اگه نمی رفت چی میشد؟ یعنی پاییزم مثل بهار میشد؟ اگه می موند کنار اونی که بعد رفتنش نگاهش به برگای زیرپاش دوخته شد، بازم خش خش برگای پاییز ترانه میشد؟ بازم...
اگر میخواى رشد کنى، بهتره از الان به درد خوش آمد بگى
زندگی همانند آینه است اگر اخم کنید او هم به شما اخم خواهد کرد ، اگر به او لبخند بزنید ، آنجاست که به شما خوش آمد میگوید ...
این برگهای زرد به خاطر پاییز نیست که از شاخه میافتند قرار است تو از این کوچه بگذری و آنها پیشی میگیرند از یکدیگر برای فرش کردنِ مسیرت… گنجشکها از روی عادت نمیخوانند سرودی دستهجمعی را تمرین میکنند برای خوشآمد گفتن به تو