پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ذولجناحاسبی رسید و شیهه بکوی حرم کشیدگرد و غبار و واهمه روی حرم کشیدچشمان کودکان که پر از آه و ناله بودشطی ز اشک دیده بسوی حرم کشیدخون می چکید از بدن پر شراره اشفریاد بی امان ز عدوی حرم کشیدجامی ز خط و خال گل سرخ روزگارنوشید و جرعه ای ز سبوی حرم کشیددر قحط آب و سجده خورشید راستینعطری ز سیب و لاله ببوی حرم کشیدبا کاکلی که غرقه بخون داشت ذولجناحنقشی به رمز و راز مگوی حرم کشیدفریاد بود و ناله که معصومی عاقبتبر چهره خاک غم...
می گن عناصر اصلی چهارتا هستندآب آتش خاک هواخوب که فکر میکنم می بینم درستهآبی که از تو دریغ کردند آتشی که به خیمه گاهت انداختند خاکی که شد محل سجده ی ما و هوایی که عمریست در دلها انداخته ای!!...