متن روضه خوانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات روضه خوانی
میدانی که من کیستم یا ابوفاضل ؟
همان گدایی که تشنه یِ نیمچه محبتی از جانب ِ توست ای روح پاک!
من همان بی سر و پایی هستم که با وجود دانستن وفاداری و خوش عهدی ات بازهم عهد بینمان را سرنگون کردم..
و تو؟ نه... به یاد ندارم قصد...
یکی، آمد نوای حق سرود و، رفت
خدای خویش را زیبا ستود و، رفت
اگر چه، مرگِ سرخش غم به جانها داد
به شادی، سوی حق، رویش نمود و، رفت
السلام علیک یا ابا عبدالله
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
محرّم، آمد و،
به یادت،
چادر و، خیمه،
نهاده، باز
تمامِ دستهای پُرصدای شهر...
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
محرّم، آمد و، باز،
چه نوحه میسراید،
با خلوصِ جان،
نوای ناکجای نینوای شهر!
(اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰاعَبْدِاللّٰهِ الْحُسَیْن)
«مُحــــرّم»
یارب چرا که شیعه، سیهپوش و مضطر است
این ویل و وا ز چیست که در کوی و معبر است؟
این شیون و فغان که به هفت آسمان رسد
در ماجرای کیست که چون روز محشر است؟
این آهِ جانگداز، که سوزد تن جهان...
(اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا اَبٰاعَبْدِاللّٰهِ الْحُسیْن)
«آوای عطش»
باز آوای غم انگیز عزا آید به گوش
این صفیر درد، از عرش عُلا آید به گوش
آمده ماهِ مُحرّم، ماه سوز و اشک و آه
ماه سرهایی که شد از تن جدا آید به گوش
بانگ «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنصُرْنی» از سوی...
غزل پیر غلامان امام حسین
وزن: مفعول، فاعلات، مفعول، فاعِلُن
ما بر آن عهد که بستیم ، وفا دار شدیم
سینه زن غرقِ غم و محنتِ دلدار شدیم
دل سپردیم به مولا (ارباب ) همگی پیر شدیم
بس که خون شد جگرِ ما ، زغمش زار شدیم
دلِ ما سوخت...
روزی از دست کریم تو خورد زائر تو
همهی عمر سر سفرهی تو مهمان است
(یا ثامن الحجج)
وقتی که دل، به بند شما مبتلا شود
از بند هرچه هست به دنیا، رها شود
یا ثامن الحجج، نظری کن به چاکرت
کافتاده است بلکه به لطف تو پا شود
آقا گِره فتاده به کارم اگر، چه غم ؟
وقتی که هر گِره به نگاه تو...
ساعت دقیقا هشت با باران رسیدم
قطره به قطره آسمانت را دویدم
مثل کبوترهات گشتم دور گنبد
خورشید را هم خادم صحن تو دیدم
تا کم شود. بار گناه از،روی دوشم
از چشم های خویش منت میکشیدم
لبریز ، از عطر حرم شد جانمازم
در سجده ام طعم اجابت را...
«اَلسَّلامُ عَلَیکِ یٰا فاطِمَةَ المَعصومَه»
(حریم جانفزا)
از آنروزی که چشمم را درین غمخانه وا کردم
نگاه خویش را ، با گنبد تو آشنا کردم
غمی که جای خود را در درون سینه وا میکرد
چو دیدم گنبدت را از دلم، او را جدا کردم
شدم چون پایبند گنبد و...
نه اهل صحبت جمع ام ولی زره دلبستهام
به غمِ خاطرات خراب، رستهام
در سینهام زِ شوقِ حرم شعله میکشد
در آتشی که کربلا شد رهین راه
چشمم هنوز خیسِ نگاهِ عطشزدهست
لبتشنهام چو طفلِ حرم، در دلِ سراب
در هر نسیم، بوی محرّم رسیدهست
دل میرود به سوی حرم،...
من نیامدهام دعا کنم...
آمدهام دلم را بگذارم کنار ضریح،
که بماند، بماند برای تو…
نیامدهام از زمین بگویم،
آمدهام تا آسمان را به گریه بیندازم.
حرم تو، جاییست که آدم دلش را گم میکند،
و خدا…
خودش پیدایش میکند.