متن کتاب آوای احساس
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کتاب آوای احساس
شرابِ خون خورَد دلم،
زِ جامِ سردِ بی کسی؛
بیا؛ بشو، تو همنفس،
برای من؛ برای دل!
نفس، نفس، سروده ام،
تو را به لحظه های دل؛
نفس تو را کشیده ام،
ز موجِ هر هوای دل.
نفسم با تو شود شاد و،
دلم نغمه زنان؛
تپشِ قلب و صفای گلِ جانم با توست!
نفسم در هیجان و،
هیجانم با توست؛
دلِ من در ضربان و،
ضربانم با توست.
من، فدای خنده های نوگلِ لبهای تو؛
نازِ آن نابِ نگه؛ وقتی به ما میآوری!
عشق می گیرد دل از: گلبوسه های پرشعف؛
صد تشکّر از تو چون: این سان صفا میآوری!
اجاق دل،
ز بهرِ مهرِ تو،
گرم از محبت شد؛
بیا مهمان قلبم شو؛
که حسّم را،
به وجد آری!
زهرا حکیمی بافقی،
بیتی از یک غزل.
نرو از پیش من؛ آخر؛
مجالِ بی تو بودن نیست؛
دلم مویه کند هر دم؛
بگرید زار؛ می گیرد!
زهرا حکیمی بافقی،
بیتی از یک غزل.
دشتِ احساسِ مرا، پر کرده بوی خاطراتت؛
شورِ قلبم می تپد در، آرزوی خاطراتت!
شک نکن، هستی دمادم، در میانِ باغِ جانم؛
بس شمیمِ مهر دارد، جامِ بوی خاطراتت!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب آوای احساس.
جستجو کردم تو را، با شورشِ همواره ی جان؛
شد نهان، همرنگِ بحر از، جستجوی خاطراتت!
هر زمان، شورِ دلم، مهرِ تو را می جوید از نو،
پای دل، پیوسته می گردد، به سوی خاطراتت!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب آوای احساس.
سرخ می گردد دلم، از شادیِ بودن، کنارت؛
آبیِ احساس دارد، رنگ و روی خاطراتت!
دل طراوت می سِتاند، از صفای حُسنِ قلبت؛
آب می نوشد وجودم، از سبوی خاطراتت!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل سرخابی، کتاب آوای احساس
می شود دل سرخ؛ وقتی، می زنی بر صورتِ آن،
سِیلی از، آبِ صفای نابِ جوی خاطراتت؛
می شوم شاداب، با یادِ شرابِ بوسه هایت؛
می شوم همواره یارِ مهرجوی خاطراتت...
زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
دمیده عطر تو، در لابلای شهر
همه، کوچه به کوچه؛ هرکجای شهر
به دل ها، گشته جاری، شورِ ذکرِ تو
همه ساعت؛ درونِ لحظه های شهر
فضای پاکی و مهر و وفا گشته
فضای سینه ی پُرهوی و های شهر
معطّر، از گلِ یادت شده، هر...
محراب، چو شد به اوج، در مسجدِ شب/
خواهنده ی نورِ بی نهایت، علی بود/
فُزتُ... بُوَد آن کلامِ او لحظه ی عشق/
مشتاق، به ملجاءِ شهادت، علی بود/
زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل، کتاب آوای احساس.
اخلاصِ وجودِ او خدایی و هر دم/
بیزار، زِ شرک و هم، جهالت، علی بود/
اندر شبِ فتنه های بسیار پنهان/
خوابیده به بسترِ رسالت، علی بود/
زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل، کتاب آوای احساس
آن شاهِ بزرگِ باشهامت، علی بود/
سلطانِ امینِ پُرعدالت، علی بود/
سرشار، از عطرِ سبزِ یکتاپرستی/
آن مردِ نماز و هم، عبادت، علی بود/
زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل،کتاب آوای احساس.
🙏🌺🙏