👌شعرغزل به نام داغِ جدایی روزها رفت ولی داغِ دلم سرد نشد چهره و رویِ تو ازخاطرِ من طرد نشد آه مادر چه غریبانه زِ من دور شدی مرهمی پیدا بر این زخمِ پر از درد نشد چندسالی است که ازفوت شمامی گذرد لیک مرهم برچنین ناله شبگرد نشد داغت...
خوب می دانم که آن روز عطش با تو چه کرد زین سبب رودی جاری از اشک چشم برایت آورده ام و قلبی پر ز درد از داغ جدایی... از قصه ی پر درد شب های ویرانه ی شام مپرس که جز اندوه خزان نو بهارت حرف تازه ای ندارم......