شبی عاقبت دختر خورشید را خواهم دزدید و به جنگل خواهم گریخت... سالهاست به نردبانی بلند می اندیشم!
دخترِ خورشید با موهای روشن تر از نورِ مشعل بی هیچ آرایه ای جز تاجِ بافته از رنگِ گُل های صبح جلوه می کند ... صورتِ زیبایش زلال تر از هر چشمه نرم تر از حریر است و شکوفاتر از گُلِ سرخ هر روز سرزنده تر از آب، برمی خیزد...