شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
از چشم هایم تنهایی می ریزددراز می کشم رو به درخت سیبزیرِ پرچمِ بارانروی زمینیکه قرنهاست به وزنِ شکستن خو کرده استشکستن مثل برگ های زیر پاشکستن مثل ستون فقراتشکستن مثل قلب منپناه برده ام به عصر پاییزی«آرمان پرناک»...
حتی اگر بدانم فردا جهان نابود خواهد شد، باز هم درخت سیبی خواهم کاشت....
درخت سیبمیوه سرخ وشیرینش راپس از در آغوش گرفتنمهدیه داد...