سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
من با تو هیچ یک از خیابان های این شهر را قدم نزدم. سر میز هیچ یک از این کافه ها مهمان لبخند تو نبودم. زیر هیچ بارانی خیسی موهایت را ندیدم. من از تو در دلم فقط یک جای خالی دارم، اما تو در تمام خاطرات من زندگی میکنی. و همین برای دوام آوردنم کافیست! دنیاکیانی...
زندگی دردهایش را دست انسان های ضعیف نمی سپارد، فراموش نکن! نسیم با گلبرگ ها میرقصد!طوفان با ریشه... دنیاکیانی...
یک حادثه ی تلخم و یک خاطره ی زهرآری تویی آن قندتر از قند ولی قهرمن کوچه ی بن بستم و یک مرد خیالیتو دختر زیبایی و شهزاده ی این شهرمن بی خرد و گمشده در عصر زوالمتو نابغه ی قرنی و علّامه ی هر دهرمن دوزخ خشکیده در این جای جهانمتو چشمه ی شیرینی و جاری شده در نهرکوبنده ترین حالت چشمت به من افتادباید که بمیرم من از این مهر و از این قهر🔸عنوان شعر : خاطره ی زهر ✍شاعر : مهدی سلمانی🖇تفسیر مهدی سلمانی : این شعر درباره یک خاط...
زمان رقص تمام جوانه های زمین قسم به لحظه ی آغاز هر بهار زمینو نوش هر قدحی ؛ در تمام خانه ی مان سلامت همه ی مردمان خانه ی مان...